سلام ۱۸سالمه خیلیاتون عاشق شدین عشقو میفهمین پس کمکم کنین نزارین منم از عشقم جدا شم(لطفاً قضاوتم نکنین که با ترنس چرا رفتم تو رابطه من گرایشم اینجوریه و عاشقشم)حدود یه سال پیش با یه ترنس رفتم تو رابطه عاشق هم شدیم یجوری که انگار از عشقمون نبود
یه رفیقم داشتم ک تازه باهاش دوست شده بودم اونم با رلم آشنا شد خیلی جاها کمکم کرده کنار عشقم بمونم رابطم بهم نخوره بجز این دوتا آدم دیگه کسیو نداشتم من احساساتیم خیلی مثلن الا با بغض اینارو مینویسم آدمی بودم که هرکسی میومد پی ویم باهاش دردل میکردم عشقم بارها عشقشو بم ثابت کرده و میدونم برام میمیره
یروز داشتیم مثل بقیه دعواهامون دعوا میکردیم گف ببین منو تو بدرد هم نمیخوریم ما خیلی تفاوت داریم تو درکی از شرایط من نداری لجبازی سرکشی الکی گیر میدی زور میگی میگف بیا جدا شیم که قوی شی اصن شاید من مردم میترسم وقتی نباشم بین این همه گرگ(آدما)بلایی سرت بیاد ضعیف نباش اولش گیج شدم فک کردم دیگه دوسم نداره منو برا خودم نمیخاد ولی اون اینقد عاشقم بود بخاطر زندگی من میخاست دل هردومونو بکشنه که من قوی باشم گفتم باشه میرم تا بعد عملت درست میشم بر میگردم
بعد دو روز از دوریش داشتم میمردم به رفیقم گفتم آرومم کرد گفت کمکت میکنم زود درست شی برگردی پیشش قرار شد تو یه هفته درس شم روز شیشم عشقم گفت به رفیقم خبرم کنه برگردم منم با کلی ذوق رفتم پیشش ...
بعد چند وقت عشقم گفت ببین من گفتم احساساتتو کنترل کن قوی باش نگفتم درداتو بریز تو خودت
راس میگف من درس نشدم فق داشتم خودمو داغون میکردم که اونو اذیت نکنم
این حسودی دخترونم داره منو از عشقم میگیره
چند روز پیش با یه دختری تو گروه مدرسشون(عشقم همسنمه کلاس۱۲هردومون)صمیمی حرف زده بودن استیکر قلبو اینا منم عصبی شدم گفتم از گروه باید بندازیش بیرون گفت نح منم ناراحت بلاکش کردم
همیشه وقتی دعوا میکردیم بعد یه ساعت میرفتم پیشش دلم طاقت نمیاورد ولی اینبار بعد دو روز نرفتم بعد دو روز خودش آمد گف من خیلی فکر کردم دیشب ما بدرد هم نمیخوریم شرایط من جوری نیست که تو بخای همش *** بدی برو با ینفر که با دختر سرکار نداشته باشه اصن وقتی میدانی ای اخلاقو داری چرا با یه ترنس آمدی تو رابطه مح خودم اذیت میشم وقتی تو گروه ازم مخای او دختر بندازم بیرون اونا فک مکنن مح مشکل دارم مح بیشتر از ت اذیت میشم نشده به شب بخاطر ای موضوع بالشتم خیس نشه
منم حالم خیلی بد شده بود یجوری گریه میکردم نزدیک بود قش کنم به رفیقم رفتم گفتم اگه قش کردم به عشقم بگو چتارو حذف کنه بابام نبینه مشکل براش درس کنه
شبی دیونه ها گریه میکردم لا به لاش میخندیدم بهشون ویس میدادم رفیقم گف من اگه جای تو بودم عشقمو بخاطر اینکه خودمو عوض کنم از دست نمیدادم
دیدم حرفش درسته گفتم باش اینبار واقعی بخاطر زندگیم چون عاشقتم بدون تو نمیتونم عوض میشم
الا به روز گذشته یکم سرد بود ولی خوب شد کم کم بعد دیشب با رفیقم تا شیش صبح حرف زدن
من دارم از حسودی میمیرم(من بابام سخت گیره اجازه چت کردن ندارم نمیتونم مثل بقیه عادی به رلم پیام بدم یه اکانت برام درست کرده دیشب * اتفاقایی افتاد مجبور شدم اکانتو حذف کنم ولی رفیق باهاش تا صب دردل کرده )
چیکار کنم خواهش میکنم راهنماییم کنین من آدمی که هر روز برا دردل پی وی ینفر بودم دارم داغون میشم نح میتونم به رلم بگم نح رفیقم هیشکیو ندارم به اینجا پناه آوردم
چیکار کنم عشقمو از دست ندم چیکار کنم نمیتونم جلو حسادتمو بگیرم
شرایط من مثل بقیه نیست که تو رابطه عادی باشن بگم خوب معلومه این منو دوست نداره ولی میدونم اینطور نیست مشکل از منه
چیکار کنم کمکم کنین عشقمو از دست ندم با بچه بازیام