سلام وقت بخیر
من یه پسر ۱۷ ساله هستم. و یه خواهر ۹ ساله دارم. یه مشکل جدی برام پیش اومده که داره زندگیمو نابود میکنه.
چند وقته احساس میکنم به بیماری پدوفیلیا مبتلا شدم.
از ۱۵ سالگی خودارضایی داشتم و از ۱۶ سالگی فیلم ها مستهجن تماشا میکردم.
از همون موقع، تصورات و تخیلات جنسی من شروع شد که احساس برانگیختگی رو در پی داشت.
ولی کم کم این تصورات به اعضای خانواده کشیده شد که اصلا منو تحریک نمیکرد و لذت نمیبردم.
از ۱ سال پیش این تصورات از بقیه اعضای خانواده برداشته شد و به سمت خواهرم کشیده شد.
این تصورات خیلی خیلی کم و اصلا تحریک کننده و لذت بخش نبود و سریع از ذهنم میگذشت و اذیتم نمیکرد.
ولی از حدودا ۵ ماه پیش یکم بیشتر شد
اذیتم میکرد این افکار
ولی درگیر نمیشدم خیلی زیاد. ماجرا از زمانی برام وحشتناک شد که شهریور ماه، دقیقا یادم نمیاد چرا، ولی راجع به بیمارای پدوفیلی فکر میکردم و چند تا پست اینستاگرامی راجع به صحبت های کسایی که مورد تجاوز قرار گرفتن به صورت ناگهانی دیدم و ذهنم یکهو درگیر شد.
نمیدونم بهش حساسیت میگن یا چی
ولی همش میخواستم بهش فکر نکنم ولی نمیشد.
به بدن خواهرم نگاه میکردم و عذاب میکشیدم که باید رومو برگردونم.
نباید نگاه کنم.
لذتی نداشتم از این افکار.
هر موقع خواهرم بهم نزدیک میشد و میومد تو بغلم، اصلا همه کار میکردم که بدنم بهش برخورد نکنه.
وقتی روی مبل دراز کشیده بودم و خواهرم میومد پیشم، بدنم رو جمع میکردم
ولی برخی اوقات پاشو میاورد روی بدنم و وقتی بر میداشت
باعث میشد آلتم بلند بشه. من از این حالت متنفر بودم و سریع آلتم رو بخوابونم
یا وقتی میخواست بشینه روی پام، آلتم یه حالتی داشت که انگار مثل وسواس بود، موقع نشستن خواهرم همش به ذهنم میگفتم اصلا نباید آلتم بلند بشه، یا همش فکر میکردم، نکنه یه وقت بلند بشه؟؟؟؟ و احساس منفور بودن و گناه و بد بودن میکردم.
از همه بدتر، بعضی وقتا، خواهرم که روی پام میشست، یه حالت وسوسه گونه میومد سراغم که به قسمت خصوصیش دست بزن! یا اگه دست بزنم چی میشه؟ وضعیتم بعد این حس، نفرت از خودم و اضطراب و افسردگی بود.
از مهر با جستجو های بیشتر من درباره پدوفیلی ها، حالتم تشدید شد، ذهنم وحشتناک درگیره، و وحشت زده شدم. همش خودمو با رفتار بقیه نسبت به بچه ها مقایسه میکنم، دوست دارم از خواهرم دور باشم، همش دوست دارم بمیرم. گریه میکنم، حالت افسردگی دارم.
مثلا یه تصویری از بچه ای ۱۰ ۱۱ ساله دیدم که بدنش نرم بود و پاهاشو از هم باز کرده بود، یا پاهاشو آورده بود از پشت جلو، این تصویر باعث نمیشد که آلتم بلند و سفت بشه، ولی یه بخشی توی مغزم که روانیم میکنه، میگفت که باید تحریک بشی و تصورات جنسی بد شروع میشد و به بخش خصوصیش نگاه میکردم. یا مثلاً موقعی که داشتم راجع به پدوفیلی ها توی اینستاگرام میگشتم، تصویر یه دختر ۷ ۸ ساله رو دیدم که برهنه بود و دست های زیادی به شکل دامن پوشونده بودش که نشون دهنده خطر برای اون بچه بود، این تصویر هم همون حالت تصویر قبل رو برام داشت و بعد یک ثانیه من سعی میکردم از ذهنم ببرم بیرون این فکرو.
حالت گنگ گرفتم و خود درگیرم، همش نمیدونم با تصورات و تصاویر تحریک میشم یا نمیشم، یا اگه بشم چی؟
روانم کلا به هم ریخته، همش آرزو میکنم پدوفیل نباشم
از وقتی که ذهنم درگیر شده، اصلا خودارضایی نمیکنم.
کلی آرزو و دعا میکنم که پدوفیل نباشم. هنوز نفهمیدم چرا اون حالت وسوسه آزار دهنده رو دارم.
من حتی با فکر کردن به دختر بچه ها و دیدن تصاویرشون دچار برانگیختگی نمیشم، یعنی آلتم سفت نمیشه. ولی یه حسی توی من هست که اون موجب آزارم میشه، روز به روز همش خودم رو آزمایش میکنم و تصاویر دختر بچه ها رو نگاه میکنم. هیچ فانتزی لذت بخشی ندارم ازشون، ولی آلتم جدیدا یه مشکلی پیدا کرده، همش احساس میکنم دچار نعوظ شدم ولی وقتی به آلتم نگاه میکنم میبینم هیچی نشده، همش یه حالت پرش رو داره. دائما بخاطر آزار از این حس، به دستشویی میرم تا مثانه ام رو تخلیه کنم. الان چیزی که خیلی منو آزار میده اون حس نفرت انگیز وسوسه دست زدن به نواحی خصوصی شخص مقابل هستش. داره اذیتم میکنه. نمیدونم چرا دقیقا دیروز بعد نوشتن نظر در این سایت، ذهنم درگیرش شد، قبلش اصلا بهش فکر نمیکردم.
انگار به بخشی از ذهنم میخواست اون کارو کنه، و حالتش غلبه ای بود به حس وجدانی و خوبم، ولی من اصلا سعی میکردم بهش فکر نکنم و نمیشد.
الان ندارم این فکرو و کم رنگ شده فقط دیروز داشتمش.
الان حس میکنم و ترس دارم که نکنه گرایش باشه؟ نکنه من متجاوز باشم. هزاران چیز راجع به متجاوزان خوندم و ناراحت شدم. ولی همش یه چیزی بهم میگه تو هم جز اونایی دیگه…
دیگه واقعا میترسم به بچه ها نگاه کنم.
یه حرکتی امروز از روی عصبانیت انجام دادم که عذاب وجدان گرفتم. انقدر از خودم حرصم گرفته بود که خودم رو جلو عقب کردم و گفتم این یعنی چی؟ دیدی چیزی نشد؟ و سریعا عذاب وجدان گرفتم…
امروز که خواهرم که روی پشتم دراز کشید اون فشاری که به بدن من ناشی از دراز کشیدن وارد شد. باعث شد یکم آلتم بلند تر بشه، ولی سفت نشد. و حالت پرش رو داشتم که سریعا به دستشویی رفتم و مثانه ام رو تخلیه کردم.
اصلا حالت گنگی دارم، نمیدونم با خودم چند چندم، احساس بدی دارم، دارم رنج میبرم، هم سعی میکنم خودمو سرگرم کنم، ولی مدت زمان تاثیرش همیشگی نیست و کمه. واقعا ممنون میشم بگید چمه.
فقط میدونم قبل ۱ ماه و خورده ای پیش، اصلا افکارم انقدر درگیر و عادی و بدون شدت بود.
یعنی حتی تفکرات رو هم کمرنگ بود و اکثر اوقات نداشتم.
دست به هزار جور دعا میبرم و بردم. به صورت خواهرم که نگاه میکنم، از تصوراتم کم میشه.
دیوانه شدم رسما. راستیش باید بگم که مرداد ماه به مدت ۳۰ روز هم قرنطینه بودم اضطراب فوق العاده شدید ناشی از کرونا رو داشتم، چون فکرم دائما درگیر کرونا بود. فکر میکردم کرونا گرفتم.
اگه نظراتم شما رو ناراحت میکنه معذرت میخوام، ولی من فقط میخوام بدونم چمه و خوب شم همین!
___________________________________________________
اینا حرف هایی بودن که دو سه روز پیش به یک مشاور روانشناس گفتم ولی حس میکنم الان فرق کردم.
از دو روز پیش حالتم بدتر شده و احساس میکنم شبیه به تمایل شده، دارم دیوونه میشم، وسوسه های جنسی بد و شدید درگیرم کرده، انقدر حالت بدی گرفتم که یه وقتایی اصلا هیچ چیزی رو قطعی نمیدونم، یعنی الان نمیدونم قطعا تمایل دارم یا ندارم، لذت دارم یا ندارم و هزار تا درد و مرض دیگه. ذهنم به حدی رسیده که میخواد یه کاری رو بکنه ولی من راضی نیستم. انگار راضی بودن و راضی نبودن توی ذهنمه. به یک روانشناس گفتم و اون گفت که احتمال پدوفیل بودنت خیلی کمه، ولی من همش میترسم و یه بخشی از ذهنم دائما بهم میگه تو پدوفیلی، امروز بعد درس گفتم که یه ذره دراز بکشم، خواهرم اومد توی اتاق و کنارم دراز کشید، نمیدونم چرا ولی یه حالت پرش مانندی هست که توی آلت اتفاق میوفته، برام میوفتاد، ولی آلتم سفت نمیشد. الان همش احساس میکنم اون نعوظ بوده و واقعا وحشت زده شدم.
نمیدونم اسمشو چی میزارید، میل یا وسواس...
چون حتی به حدی از گنگی رسیدم که نمیدونم لذت دارم یا نه.
من دقیقا ۱ و نیم ماهه که به صورت جدی دچار این مشکل شدم.
و الان جدی تر شده.
همش راجع به پدوفیلی میخونم.
از وقتی دیدم اخته میکنن بیمار رو واقعا ترسیدم.
انگیزه زندگی اصلا ندارم.
دست به دعا و فال و هزار چیز شدم.
همش گریه میکنم و خودمو میزنم که از شر افکار خلاص بشم.
ولی تاثیرش در حد چند دقیقه ست.
همش با خودم میگم چرا من؟
مشکل دیگه ای نبود که من لعنتی دچارش بشم؟
حالت گنگ بودنم داره روانیم میکنه، آسایش ندارم. اصلا دیگه دوست ندارم بیدار بمونم و زنده، دوست دارم همش بخوابم. این موضوع اگه به پدوفیل بودن من ختم بشه یه سرش قطعا خودکشی خواهد بود. یه سر دیگه اش فروپاشی خانواده و کانون گرمش. قطعا زندگیم بهم میریزه، با اینکه مقداری از این موضوع رو به پدرم توضیح دادم و اون دعوام نکرد، ولی اصلا اینجوری که به شما توضیح میدم نگفتم...
اصلا ذهنم دیگه نمیدونه که میل به این نوع دست درازی و تجاوز داره یا نه...
همش یه وقتایی افکارش میاد سمتم و وسوسه ها
ولی نمیدونم لذتی داره یا نه
چون بعد اون لحظه اصلا قادر به ارزیابی نیستم.
فقط ته دلم میدونم که علاقه ای به این افکار، تصورات و... ندارم.
لطفا کمکم کنید
من فقط میخوام عادی بشم...