با سلام و خسته نباشید خدمت مشاور عزیز
من نوشین هستم ۲۶ سالمه ـ ادم مذهبی و مقید در حد توانم هستم ـ ۷ سال پیش یکی از همکلاسی های دانشگاهم بدون هیچ رابطی به خواستگاری من اومد وقتی حرفاشو شنیدم و خودش رو ادم مذهبی مودب و عاشق من معرفی کرده بود ایشون رو با همه * شرایط بیکاری و هیچی نداشتنش با کمال احترام قبول کردم و عقد کردیم دوماه بیشتر از عقد نگذشته بود ک کم کم رفتارش تغییر کرد یعنی خود واقعیش مشخص شد ـ ایشون یه ادم عصبی پرخاشگر بهانه گیر عیب جو خودخواه و بددهن و ...........بود و هست و متاسفانه در مورد خودش میگه من خوبم و همه * ادمای دنیا بدن ـ ۳ سال اول زندگیم ب هیچکس نگفتم و فکر میکردم درست میشه و چون میدید ک نمیگم بدترین بلاها رو سرم می اورد دیگه خسته شده بودم و با خانوادمو خانوادش مطرح کردم اما از اونجایی ک همسرم جلوی همه خودش رو عاشق و شیفته و مطیع من جلوه میده کسی باور نکرد و من رو تحقیر کردن ۷ ساله ک میگذره بارها ب خانوادش صحبت کردم اما هرگز جوابی نمیگیرم میلیون ها بار بهش فرصت دادم اما هربار بدتر از قبل و متاسفانه ذره ای قبول نداره ـ دوران خیلی سختی رو کشیدم احساسم اعتمادم نشاطم امیدم ارزوم و خیلی چیزامو از دست دادم در حدی شدم ک حتی نای نماز خوندن هم نداشتم شبانه روز تو این سالها گریه کردم و بارها ب مرز مرگ رسیدم خدا منو ببخشه و حتی ب خودکشی و فرار هم فکر کردم اما از خدام ترسیدم همیشه تنها بودم اسیب روحی شدیدی خوردم ـ حالا دیگه احساسی ب هیچکس ندارم گوشه گیر و تنها تر از همیشه ام بارها ب مشاوره رفتم امجوابی نگرفتن همه * تلاشهامو کردن خوبترین رفتارهاو انجام دادم اما بدتر شده و ایشون فرق خوبی و بدی رو نمیفهمن ـ در حال حاضر ب همسرم حسی ندارم دیدنش بودنش و حتی شنیدن صداش من رو از درون ازار میده اما بروش نمیارم متاسفانه دیگه توانایی اینکه خشممو براش کنترل کنم ندارم دیگه خوب هم بشه من علاقه ای بهش ندارم اما اون فقط ب زبون میگه منو دوست داره ک توی رفتار دقیقا عکس اینه و میگه من طلاقت نمیدم کور خوندی ـ بخاطر حالو روزم احساس گناه شدید میکنم از اینکه کم بودم از اینکه نمیتونم هیچ کار مفیدی انجام بدم احساس پوچی میکنم توانایی ارتباط با دیگران رو ندارم ـ فکر میکنم اگه جدا بشم صلاح خدا نیست و اگه هربلایی سر خودش و خانوادش بیاد من مقصرم من با خانوادش رابطه * خوبی دارم و هرگز نمیخوام ذره ای بی احترامی کنم همش میگم خدا ازم انتظار داره ک صبوری کنم و بمونم اگه جدا بشم خدامو از دست میدم ـ نمیخوام دیگه خدامو از دست بدم من جز خدا کسیو ندارم ممنون میشم راهنماییم کنید با تشکر