سلام دیروز مادربزرگم اومد خونمون گفت پسر خالت می خواد ازت خواستگاری کنه و گفت الان زنگ می زنه برای قرار فردا من هم خیلی تعجب کردم می دونم چندساله که عاشقمه قشنگ اینو حس کردم ولی باورم نمیشد بخواد خواستگاری کنه من هم در بهت و تعجب بودم اصلا متوجه نبودم فقط مثل یه روزنامه بودم که باد داشت منو با خودش می برد و بگم17 سالمه اون هم26سالشه نمی دونم چطوری شد قرار شد که همو ببینیممن قطعا جوابم نه ولی نمی دونم چطوری بهش بگم می ترسم دلش بشکنه من تا حالا دلم برای کسی نسوخته چون از دلسوزی بدم میاد ولی الان خیلی دلم براش میسوزه و ااینکه پدر و مادرش فوت شدند خییییییلی دلم براش میسوزه ولی خب با دلسوزی که نمیشه قبول کرد من جوابم نه ولی می خوام یه جوری بگم دلش نشکنه چطوری بهش بگم؟