سلام من خانمی هستم ۲۴ ساله دارای دوفرزند دووچهارساله به مدت ۱۰ ساله که ازدواج کردم از همون اوایل مشکل کمبود محبت داشتم نه اینکه فکر کنسد خیلی کشته مرده محبت یودم نه ولی توقع چیزای داشتم که از نظر شوهر غیر ممکن بود .شوهر بددهن هست وبیشتر اوقات دست به زن داره اینا واسم مهم نیس تنها دلیلم اینه که محبت نمیکنه ما هفته ای که ۷ روزه ۸ روز دعوا داریم ازاینکه میگه دوست ندارم برو طلاق بگیر راحتم بزار ...وازاین حرفا تازگیا متوجه خیانتش شدم البته فقط درحد گشت وگزار که بعد از گفتن بهش یه کلام گفت میتونی جدابشی واینکه من دوست دارم اینکاراها رو بکنم میتونی بشین زندگی کن نمیتونی برو خونه بابا.من شدیدا افسردگی گرفتم این بار اولش نبود دوبار دیگه این کارو کردو به خاطر زندگی وعلاقه بیش از اندازم کوتاه اومدم .خیلی وقتا فقط به خودکشی فکر کردم ولی بازم ترس از جهنم منصرفم کرده .خلاصه نمیدونم چیکار کنم که رفتارش خوب بشه اصلا نمیدونم از زندگی چی میخوام طلاق یا زندگی.اینم بگم که من توی رابطه هیچ چیزی کم نزاشتم هیچ هر چی فکر کنید براش مهیا کردم ولی اون به چشمش نمیاد واینکه من توی این مدت اصلا واسش مهم نبودم که منوهم ارگاسم برسونه ووسط کار وقتی به مرادش میرسید تموم میکرد الانم همین طوره ومن اصلا تاحالا ارضا نشدم .خلاصه بگم براتون که سختمه تحمل این .من زنی هستم هات وداغ که هفته ای دوبار حتما باید ارگاسم بشم وفقط واسه * اینکه به گناه خیانت الوده نشم تنها کارم خود ارضایی هست ازشما میخوام کمکم کنید بگید بااین شرایط چه کار کنم .