سلام خسته نباشید.من * دختر ۲۳ ساله هستم مجردم.در دوران کودکی ینی وقتی شاید ۱۰ یا ۱۱ ساله بودم توسط عموم بهم تجاوز شد ینی یک هفته اومد خونمون و گفت شب بیا پیش من بخواب و منم رفتم و بهم تجاوز کرد.و کلا اون یک هفته ب هر بهانه میومد و بدنمو لمس میکرد و تا میگفتم به مامانم میگم میگفت چی میخوای بگی و من ساکت میشدم و روم نمیشد بگم بهش.نمیدونم چرا هیچ مقاومتی نمیکردم و جیغ و داد نمیکردم ولی خیلی میترسیدم از این کار و الان خیلی ناراحتم و پشیمونم ک چرا مقاومت زیاد نمیکردم با اینکه میدونستم کار بدیه و میترسم و عذاب وجدان دارم همش که گناه کردم اصلا انگار مث * ربات شده بودم اون دستور میداد و من بهش عمل میکردم وراحت میومد جلو و به من دست میزد همین فک داره منو میکشه چرا بهش اجازه میدادم و اینقد زود تسلیم میشدم.اونا شهرستانن و بابام از طرف محل کار خودش براش کار پیدا کرده که بیاد شهر ما و من دارم دیوونه میشم دوس ندارم ببینمش و اسمشو بشنوم همین الانم به اندازه کافی عذاب میکشم اگه به ما نزدیک شن دیوونه میشم.خودش * دختر ۴ ساله داره .اینقد نفرین و لعنتش میکنم که نگو.به مامانم این موضوع رو چند وقت پیش گفتم و میخواست به بابام بگه ولی من نذاشتم بگه بعدا فهمیدم مامانم این موضوع رو به بابام گفته و بابام گفته اون موقع داداشم بچه بوده * اشتباهی کرده.اشکال نداره.اصلا به روح زخمیه من فک نکرده .بابام داداششو خیلی دوس داره و حاضره هرکاری براش بکنه.چیکا کنم و چجوری کنار بیام با این مسئله؟چیکار کنم اینقد عذاب نکشم و احساس گناه نکنم؟چیکا کنم بابام اینقد دوسش نداشته باشه و هرکاری براش نکنه؟بابام خیلی مهربون بود خیلی رفتاراش عوض شده.خیلی براش با اهمیت بودیم ولی الان بعید میدونم