نمیدونم چطور حل میشه.ولی تازه دارم میفهمم مشکلم تو این زندگی چیه
جدیدا همه به روم میارن ،اصلا متوجهش نبودم
وقتی ک رفتم در موردش تحقیق کردم دیدم درست نشونه های من رو داره
بقیه معتقدند
فرد خشک و جدی هستم
خشک،جدی،متعصب،دقیقا معنیشون تو من خلاصه شدن ولی خودم اصلا متوجهش نمیشم
مثلا امروز سر کلاس داشتم شوخی میکردم و صحبت میکردم با دبیر،که یهو یکی از دانش آموزان گفت واقعا شوخی میکنی یا جدی هستی؟
خواستم بگم نه بابا ...که دبیر گفت :نه خیلیم جدیه ،من از روز اول شناختمش
اصلا جا خوردم.من اصلا همچین حسی ندارم .حتی مادرمم بهم میگفت آنقدر تو بازی فامیلی خشک هستی که همه بهت شک میکنن نقش منفی تویی .حتی بقیه مطمئن میشن که مافیای بازی منم ولی بعد از رو شدن نقشم جا میخورن و میگن خودت یه حالت شک برانگیز داشتی
حرف هیچکسو باور نمیکنم نمیدونم چرا.حس میکنم همه ممکنه بهم دروغ بگن.مثلا اگه مادرم بگه امروز میریم بازار و نریم حس میکنم بهم خیانت شده اذیت میشم هی میگم آخه چرا دروغ میگن بیخودی چرا یه چیزو باور میکنم؟
خواهرم میگه خودخواهی .ولی اصلا اینجوری نیستم .یعنی خودم حس میکنم.میگه اگه یکی جلوت جون بده هیچ حرکتی نمیکنی.ولی من واقعا خودمو همچین هیولایی نمیبینم.
یه بار یکی از بچه ها کلاس گفت چرا امروز اینطوری هستی؟موندم مگه چطور هستم اخه؟
یکی دیگه گفت این همیشه اینطوره.منم پرسیدم مگه چطورم؟
یه نفر گفت:انگار گذاشتنت تو حالت تعلیق
خوده این جمله فکر کنم خیلی چیزا رو روشن میکنه.دلیل و اما و اگرش رو نپرسین ازم.بارها دلایلش رو پست کردم و دیدم تغییر نمیکنه زندگیم.
فقط بگین چطور باشم که بقیه اینطوری نباشن بام.
یه دختر ۱۶سالم ولی باورت نمیشه اگه بگم حس میکنم پسرای هم سن و سالم ازم میترسن.نمیشه گفت ترس. یه دید متفاوت نسبت به بقیه بهم دارن .
دخترا هم حس عجیبی نسبت بهم دارن ،یه نفر تو کلاس تمایل نداشت کنارم بشینه و گفت :با این حال نمیکنم.منطقیه
اگه شوخی کنم دیگه بدتر،مردم دعوا تعبیرش میکنن.
به کسی هم نمیتونم اعتماد کنم،دلایلشون دیگه برام مهم نیست که چرا اینجوری شدم
فقط چیکار کنم ک به خاطرش اذیت نشم؟