سلام من یه خانم ۲۳ ساله هستم یکسال هست که از همسرم طلاق گرفتم به دلیل بی توجهی و سردی زیاااد و اذیت و آزار خونوادش .من بیشتر مواقع خودمو دوست ندارم و فقط منتظر تایید از طرف اطرافیانم هستم یعنی دوست دارم که منو تایید و تمجید کنن فقط در این صورته که حالم خوبه .اگه کسی بهم میگه فلان رفتارت بده به شدتتت ناراحت میشم و تا هفته ها و ماه ها حرفا تو کلم رژه میرن .مخصوصا به شدت نسبت به حرف های پدرم حساسم و حس میکنم که منو دوس نداره حس میکنم به همه اعضای خانوادم محبت میکنه ولی به من نه .ولی میگن که من اشتباه میکنم .من خاطرات خوبی از بچه گیم ندارم چون پدرم به مادرم خیانت کرد و زن گرفت و ما همگی با هم زندگی میکردیم و مادرم به خاطر من طلاق نگرفت البته بعد از سه سال طلاقش داد .من همیشه احساسات متضادی نسبت بهاطرافیانم بخصوص پدرم داشتم گاهی خیلی دوسش دارم گاهی متنفر .من حتی قبل از ازدواجمم رابطه های ناموفق زیادی داشتم باوجود اینکه همه سمتم میان و از من خوششون میاد و حس میکنن آدم شادی هستم ولی در درونم یا وقتی تنهام با خودم خیلی درگیرم
من در کل عاشق کمک کردن به اطرافیانمم دوس دارم حامی باشم کمک کنم خوشحالشون کنم ولی ولی این حس مثبت رو دریافت نمیکنم خیلییی عصبی میشم و خودم آزار میبینم و جملات منفی به خودم میگم احساس میکنم احساساتم خیلی متضادن و یک بام و دوهوام و حالات وسواس گونه ای نسبت به رفتارای خودم دارم و دائم خودم رو محاکمه میکنم .همیشه ذهنم پر از حرف و صداها تو کلم میپیچه و تمرکز کافی ندارم .من روحیه * خیلی خیلی حساسی دارم البته خیلی ادم عاشق پیشه و اهل هنر و موسیقی و ... هستم ولی با تمام اینا حس خوبی نسبت به خودم ندارم کمکم کنید لطفا