سلام واقعیتش نمیدونم چطور بگم،من از یازده سالگی عاشق یک دختر شدم یعنی دختر عموم که یکی دوسال کوچیک تر از منه ،میدونم خیلی زوده و ... اولاش من فکر میکردم عشق بچگیه و این حرفا،تو سن سیزده سالگی رفتم از چند اا مشاور پرس و جو کردم و یکم درباره خودم باهاشون حرف زدم حتی سه و چهار سال پیش به این سایت اومدم و سوال کردم،خیلیا گفتن یکم سنت بره بالاتر ملاک و معیارت برای عشق و تشکیل زندگی عوض میشه،خیلیا گفتن بعد از مدتی فراموشش میکنی،ولی من نتونستم،مشکل اینجاست به دلیل برخی مسائل روابط خوبی با عموم نداریم و احتمال رسیدن من به دختر عموم خیلی کمه،من الان پنج شیش ساله ندیدمش و قطعا شرایط و اخلاق و خصوصیاتش عوض شده ولی من نمیتونم تحمل کنم،حتی کار به جایی رسیده میرم بعضی اوقات بیرون فکر میکنم اونه میخوام برم سمتش،میخوام فراموشش کنم این عشق رو اما یهو خوابشو میبینم،واقعا دارم اینارو مینویسم بدون اغراق،دارم دیوونه میشم،من الان نوزده سالمه،هفت سال از اون ماجرا و چهارسال از گفتن شرایط تو این سایت گذشته ولی من هنوز عاشقم نمیدونم چیکار کنم،بعضیا گفتن بعده بیست و پنج سالگی ملاک هات عوض میشه ،منم قبول دارم ولی فکر نکنم برای من عوض بشه،این عشق برای من تبدیل به کابووس شده دیگه نمیتونم تحمل کنم،نمیدونم درکم میکنید یا نه،ولی من خیلی سریع نیاز دارم فراموشش کنم،نمیتونم فراموشش کنم،هرکاری میکنم،نمیتونم به خانوادمم بگم به دلایل سردی خانواده،و اینکه نمیشه هرچیزیو باهاشون درمیون گذاشت،من یک پسر نوزده سالم که دارم درد میکشم،حتی به هیچ دختری حتی عشقم ندارم،تموم زندگیم شده،پنج شیش ساله ندیدمش اولش فکر کردم واسه دلتنگیه،بعدش رفتم عکساشو از یه جایی پیدا کردم دیدم بدتر عاشقش شدم،اولش فکر کردم طبیعیه مثل بقیه نوجوونا که عاشق هم بازیه بچگیشون میشن،ولی جدی جدی هرچی سنم رفت بالاتر عشقم بهش بیشتر شد،نمیدونم چیکار کنم راهنماییم کنین،دارم نابود میشم ،تو وضعیت خطرناکی هستم