سلام وقتتون بخیر من دختری هستم بیستو یک ساله و از کودکی به نوه عموم علاقه داشتم تا اینکه ایشون پارسال اومدن خواستگاری من ولی بهشون جواب منفی دادم چون اصلا شرایطشو نداشتن ن سربازی رفته بودن و ن شغل درست و حسابی داشتن ولی وضع مالی خانوادگیشون خوب بود خانواده من بهشون گفتن ما دختر داریم و در خونمون رو ب همه بازه هروقت شرایط پسرتون بهتر شد بیاین . من خیلی با ایشون سنگین برخورد میکردم و کلا دختر سرو سنگینی هستم و از طرفی هم بهم میگفتن هر چقدر بیشتر بهش بی محلی کنی بیشتر میاد سمتت ایشون هم ادم سبکی نبودن ولی جوری رفتار میکردن ک مشخص بود روی من کراش دارن .ولی خب این چند مدت خیلی رفتارشون سرد شده بود حتی با خانوادمم مثل قبل برخورد نمیکردن و کلا خیلی رفتارشون بد شده بود تا اینکه فهمیدم گفته که من فکر میکنم نیلما از من متنفره و اگه به همین رفتاراش ادامه بده من دیگه نمیخوامش چند مدت بعد هم فهمیدم ک تازگیا * دوست دختر هم دارن جوری ک خانوادشون در جریانن .من خیلی سعی میکنم برام مهم نباشه چون دلم میخواد تمام وقتمو صرف آینده ام کنم وعلاقه * شدیدی ب درس خوندن دارم ولی از طرفی هم دلم نمیخواد ایشونو از دست بدم مامانم بهم میگه موقعیت های خیلی بهتری برای تو هست ولی هر وقت احساس میکنی ک نمیتونی تحمل کنی بگوک الکی بهشون بگم خواستگار داری اگ بخوان میان جلو من واقعا موندم چیکار کنم از طرفی دلم نمیخواد متاهل بشم چون واقعا به نظرم هنوز زوده و از طرفی هم دلم نمیخواد ایشونو از دست بدم ممنون میشم راهنماییم کنید