حتا از نوشتنش هم حس خوبی ندارم، من ۱۴سالمه و برادرم۷ سالشه من تو اوج سردرگمی هستم حتا در اینکه چه حسی داشته باشم هم سردرگمم اصلا هیچی نمیدونم آخه برادرم خیلی کوچیکه ولی خیلی هم دوستش دارم کلا بچه * خوبی هم هست اصلا نمیفهمم شاید نمیدونه این کار اشتباهی هست نمیدونم،دیروز تو ماشین یه جا بابام پارک کرد بعد مثل همیشه تو سر و کله هم می زدیم و شوخی می کردیم بعد این یهو اومد سینه منو گرفت یه حرفی هم زد روم نمیشه بگم اصلا جا خوردم بعد هم محکم زدم تو گردنش اصلا من نمیدونم این حرکات رو از کجا یاد گرفت این حرفا رو اصلا باورم نمیشه
من از قبل هم بخواطر یه اتفاقی که با دختر عمه ام و یک بار هم همکلاسیم افتاد بین کلاس چهارم تا اوایل شیشم حالم زیاد خوب نبود، نه اینکه همیشه بد باشم ولی بطوری که نمیدونم چجوری توضیح بدم و من سر همین همیشه همیشه لباسای گشاد می پوشم یا مادرم که همیشه برام مانتو جلو باز میخره هروقت راه میرم جلوی مانتو رو می گیرم
نمیدونم چرا اینا همش برای من اتفاق میافته با اینکه ۱۴ سالم بیشتر نیست
میشه لطفا اینو پاک نکنید من حتا نمیدونم دقیقا چی از شما بخوام فقط بهم بگین چیکار کنم چه حسی داشته باشم