سلام من ۱۸سالمه من از ۱۵سالگی عاشق یه پسر بودم اونم خیلی عاشقه من بود وهست هر وقت دعوا میشد اون اشتی میکرد هر وقت دعوا میکردیم اون جو رو اروم میکرد همیشه سعی میکرد خوشحالم کنه و بخندونم اگه باهاش قهر میکردم گریه هم میکرد همیشه قربون بلام میرفت از تههههه دلش و نازم میکرد و همیشه ابراز غلاقه میکرد منم همینطور . ولی خونوادم فهمیدن و گوشی رو ازم گرفتن
الان کم و بیش با گوشی مامانم باش حرف میزنم که ببینم حالش چطوره اونم مثله قبله شاد اما دلتنگ و هنوز با احساس حرف میزنه و قربون بلام میره. من واقعا از لحاظ روحی از خونوادم دور شده بودم اما الان بهتره اوضاع. تاحالا ازم درخواست رابطه نکرده و میگه تو قراره زن ایندم بشی هیچوقت به این چیزا فکر نکن یبار من خواستم وقتی ۱۶سالم بود و اون خیلی دعوا کرد و گفت اگه اصرار کنم دیگه باهام حرف نمیزنه. الان تغییر کردم و اصلا به رابطه فکر نمیکنم فقط عاشقشم و دلم میخواد و نیاز دارم باش ازدواج کنم از نظر عاطفی البته نه جنسی.
الانم رفتم تو ۱۸سال اون بسیجی اما زیاد تلاش نمیکنه واسه اینده هی ول میگرده ومن باش جرو بحث کردم ولی فایده نداره بنظرتون مثه بقیه پسراست؟ باید تحت فشار بزارمش؟