شده 22 ساعت قبل در مشاوره رایگان فردی توسط زهرا
سلام
چند تا مسائل هست که واقعا این اواخر تحت فشار و استرس و عصبانیت فکری قرارم داده لطفا کمکم کنید
من ۱۹ سالمه و بصورت دو شیفت مشغول به کار هستم
گاهی نیاز دارم که با دوستانم بیرون باشم و از فضای خانواده و کار جدا باشم..به هر حال انکار نمیشه کرد که هر چقدر خانواده با ادم رفیق باشن باز هم شوخی ها حرفای رفیقانه موضوعش جداست
تا به یاد دارم مامانم همیشه با بیرون رفتنم مخالف بود جوری که هر وقت میرم بیرون یا قرار باشه بهش بگم میخام برم بیرون استرس خیلی زیاد و دردناکی میگیرم
و وقتی میرم بیرون تو تایمی که بیرون هستم اصلا بهم خوش نمیگذره و همش دغده اش رو دارم و فکرشم هی مدام استرس دارم و اذیت میشم خیلی استرس خیلی خیل تمامن استررسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس که دیگه بیرون هم اروم نیستم بهم مزه نمیده
وقتی هم بیرون میرم بیرون رفتنم کلا دو ساعته
دو ساعت فکر نمیکنم تایم خوبی باشه واسه منی که دو شیفت شاغلم و همش هم استرس دارم که راضی نیست هی سختشه و وقتی میخام برم بیرون بد اخلاق میشه
حتی یکبار هم نبوده بگم میخام برم بیرون و اون با خوش اخلاقی باهام رفتار کنه
این اواخر واقعا دارم اذیت میشم و تو استرس خیلی زیادی قرار میگیرم حس میکنم دارم آسیب میبینم
اطراف من واقعا هیچکس مثله من اینجوری خودش رو محدود و پر استرس نکرده
حتی هستن که با دروغ به خانواده میرن بیرون من هم انتظار دارم وقتی کم میرم بیرون و با تمام راستگویی هستم تو این فضایه استرس و مخالفتی قرار نگیرم و همش فکرشو میکنم میگم خونه پیششون باشم'خونه پیششون باشم متقابل اینجوری برام محیا بشه
بیرون رفتنم هم اصلا خرابی و کار خرابی توش وجود نداره
بیرون رفتنم هم شاید ۱۴..۱۵ روزی دو ساعت بوده باشه
من اصلا به اندازه اطرافم یا سنم بیرون نمیرم
نیاز دارم وقتی شاغلم و تمام تایم صبح تا شبم سرکار رفتنه حداقل هفته ای دو بار روزی ۴ ساعت بیرون باشم حداقلش اینه واقعا
حقیقتا خوب من دختر هم هستم خاستگارای خوب زیادی داشتم که همگی رو هم رد کردم
خوب اگر قرار باشه هم تایم واسه شادی و وقت گذارنی با دوستانم نزارم خوب شوهر میکردم دیگه بره
ازدواج نکردم که در سن خودم وقت گذرانی های خودمو کنم
چند ساله دیگه که قرار شد شوهر کنم شوهره میخاد نزاره و بدتر محدودم کنه..
حرصم از این هم میگیره اینقدر فضای استرس وار برام به وجود میاره بعد با اخم و بداخلاقی هم جلوم میگه تو هرکاری دلت میخاد بکنی خودت تصیم میگیری به من چه
در صورتی که من آب هم میخام بخورم باهاش مشورت میکنم
بعد روزی که که قرار باشه واسه دو ساعت هم برم بیرون اصلا جرعت نمیکنم که بهش بگم ببر منو برسون بیرون
اونقدری استرررس میگیرم که حد نداره و حاضر نیست منو ببره
خیلی انگشت شمار پیش میاد که اونم با استرس زیاد بد اخلاقی و تیکه انداختته
استرس خیلی زیادی سر این موضوع بهم وارد میکنه.
یه مسئله دیگه هم که هست اینه که پدرم
پدرم هم مخالف هست با بیرون و هر دفعه باید ناراحت و عصبانیم کنه با نه گفتنش ولی جدا از این هم
عادت کرده حتی تو حالت عادی و خیلی اروم هم باهاش حرف میزنم ولی هی بهم میگه چته چته نمیشه باهات حرف زد یا چیه این اصلا اعصاب نداره و برعکس من در حالت کاملا عادی همون لحظه دارم باهاش صحبت میکنم
خوب پدرمه توقعم میره اینجوری باهام صحبت نکنه و همونجوری که به خواهر کوچیکترم محبت میکنه منم همونجور
و واقعا دارم اذیت میشم از این دو مسئله و جورایی انگار حرصم هم گرفته وقتی میبینم همیشه دارم استرسشون رو میکشم و شاید ناخاسته برام فضای استرس آور به وجود اوردن ولی در مقابل از این جوری هم اذیت میشم
پدر کافیه بخاد حتی منو برسونه سرکار اونقدر بهم فضای استرس وار و بداخلاقی وارد میکنم که همون لحظه حاضرم پیاده بشم ولی همراهش نرم سرکار
خواهش میکنم راهنماییم کنید خیلی استرسی و حرصی شدم من اینجوری نبودم خیلی استرسی شدم دیگه
خاهش میکنم راهی بزارید جلوم مشاور گرامی
هر راهی که برام نوشتید من به خانواده هم نشونش میدم تمنا دارم که درست بشه
و جدا نمونه که مادر و پدر الان کمتر شده ولی قبلا دعوا ها و بحث های خیلی وحشتناکی داشتن من بین بحث هاشون در سکوتم درونم پر از استرس بوده و حتی بوده قلبم درد بگیره و هیچی نگم
و یه چیزه دیگه رو جا نزارم اینکه خانواده اعتماد کامل بهم دارن و اینجوری هستن اعتماد کامل دارن و قبولم دارن ولی اینجوری هستن
سپاسگذارم....