سلام من تقریبا امسال ۱۶ سالم میشه
توی عید خواهرم از پدرمپول خواست و پدرم بهش نداد * صب ساعت پنج گف میدم ک خواهرم خابید ولی بعدش نزدیکا ظهر بود ک من ب خواهرم گفتم بر پولو ازش بگیر لازمش داری ک گفت نه و نه منم اصرارش کردم ک یهو بابام گفت ن نمیدم بخاطر * قضیه ک ب من زیاد مربوط نی خواهرمم ناراحت شد و بعد اون جری شد مامانمم کل مدت طرفداری بابامو میکرد ک خواهرم * روز با مامانم حرف زد و علارقم این ک بازم طرف پدرم بود پدرم شروع کرد ب فوش دادن و ... کلا تو این ۳۱ سال زندگیشون همش دعوا سر موضوعای خودشون بوده
بعد این خواهرم از شهرمون رفت و * روز برگشت و هی حرف بود و هی بد بابام و اینا رو میگفتیم و ... موقعی هم ک خواهرم رفته بود بابام * چیزیو نخرید حدود * یروز طول کشید تا بخردش هی دلیل میاوردو..... منمسر * قضیه ای ب خاهرم گفتم ک اون وسیله رو ب زور اورده و تقریبا ب زورم نبود
بعدش ب دعوای بزرگ شد و قبل اونم خواهزم هی با پدرم دعوا داشت و.. الان من خیلی عذاب وجدان دارم احساس اینو دارم کاین اتفاقا بیشتر از نصفی تقصیر منع احساس گناهی ک میکنم خیلی زیاده نمیدونم چیکار کنم نمیشه هم اشتیشون داد
البته حتی قبل ب دنیا اومدن من هم باباو مامانم دعواهای خیلی وحشتناکی داشتنو حالا هم حرف نمیزنن باهام اون موقع ها هم نمیزدن کلااا خیلی حس بدی دارم ازگناهی ک کردم
میشه بگید چیکار کنم اصلا تقصیر من هست یا نه
خیلیحس بدی کاش از اول هیچی نمیگفتم البته جوریم نبود کنشه هبچی نگفت ولی خب
شما * نظری بدید من چطور اروم شم؟