عرض سلام و ادب
ببخشید ما یهخواتواده پر جمعیت هسایم که چهار پسر و سه دختر که بجز من هنه ازدواج کردن یکی از عروسهامون یبار به بنده تماس گرفت که تمایلی نداره ما ببیم خونش و ... من جیزی به خونوادم نگفتم که وجهه اون و برادرم خراب نشه اما با گذشت یازده سال و تکرار بی احترامی هر موقع میرفتم خونشون و ... و سکوت من امسال طی یک ماجرا برادرم به ما توهین کرد که ما به خامش بی احترامی میکنیم و .. در حالی که ما سه تا عروس دیگه هم داریم و کلا طوری تربیت نشدیم که اینجور باشیم
به همین دلیل امسال سعی کردم به مابقی خونواده بگم که تکلیف رو روشن کنن حالا عذاب وجدان دارم که چرا غیبت کردم و قطعا ذهنیت بقیه نسبت به اونا تغییر کرده نمیدونم کارم درست بوده یا نه ؟
چون اونا تهران هستن و سالی چتدبار نیان و واقعا با احتران کامل ازسون استقبال نیکتیم و حتی برلشون هدیه و.. حتی بی مناسبت نیگرفتم که محبتشون جلب بشه ولی خدا میدون جز توهین و بی احترانی چیزی عایدم نشد
خواهش میکنم راهنماییم کنید من باید چیکار میکردم؟
چون من حس کردم بالاخره یجا باید این مشکل مطرح بشه و حل بشه
این هم لازمه بگم من خودم حافظ قرآنم و خانوادم مذهبی ولی اونا کلا برعکس ما هستن نه حجاب و نه حتی ولایت و..قبول ندارن ولی باور کنید حتی یکبارهم به روشون نیاوردیم که معذب نشن صرفا بخاطر حفظ روابط خانوادگی
حالا از یه طرف حس گناه و عذاب وجدان راحتم نمیکنه از یه طرف هم حس کردم باید بزرگترا در جریان باشن که یه کاری کنن چون من واقعا اذیت میشدم و از لحاظ جسمی هم یک بیماری خود ایمن دارم که هر با شوک رفتار اونا تشدیدش میکرد
راهنماییم کنید چیکار کنم خواهش میکنم اجرتون با صاحب قرآن