سلام من ۷ ساله ازدواج کردم همسرم از یک شهر ومن از شهر دیگر هستم، دوسال دوران عقد داشتیم و به محض اینکه رفتیم خونه خودمون دخالت های مادر شوهرم شروع شد.مادر شوهرم از همسرش محبت نمیبینه و این محبت رو داره از پسرش میگیره، طوری حرف میزنه با شوهرم انگار شوهرشه بخاطر دخالتهای زیادش ما از شهر همسرم ب شهر من اومدیم ولی بازم مادرش وخواهراش هر روزی روزی چند بار زنگ میزنن و که میگن بیا بیا و شوهرم دیگه به من محبت نمیکنه محبتی ک میخواد ب من کنه به خاتوادش میکنه و اعتیاد داره تفریحی رفیق بازم هست و اصلا من براش مهم نیستم، یک بار تا دادگاه رفتم ولی اطرافیان اشتی دادن و اون موقع بچه ای نداشتم ولی الان از اون زمان ۳ سال میگذره یه بچه دارم واقعا خسته شدم کلا با خودش درگیره گیر میده چرا مامانم زنگ زد جواب ندادی چرا ب خواهرم اینو گفتی و... اصلا زندگیش براش مهم نیس بد دهنی میکنه بهم فحش میده ب من به خانوادم و هر دفعه میگم درست شو بخاطر بچمون خسته شدم میزارم میرم میگه به سلامت برو واقعا خسته شدم. هر روز قهره باهام بد حرف میزنه ومیاد خونه فقط با ننش حرف میزنه و از کلمات محبت امیز استفاده میکنه و من فقط بخاطر پسرم وایستادم یه پسر سه ساله دارم اگه پسرمو بده همین امروز طلاق میگیرم، میترسم طلاقم بگیرم برای ملاقات با بچم نیاد برش داره و بره و بدزدش دیگه نبینمش چون از این کارا میکنه خیلی خطرناکه بنظرتون چیکار کنم؟ در ضمن مدرک تحصیلی مون سه درجه باهم فرق داره ایشون تحصیل کرده نیستن ولی من هستم و سرکارم نمیزاره برم،میگه کسی ک بره سرکار از شوهرش طلاق میگیره