واقعا متنفرم از اینکه ازادی ندارم چطور لباس بپوشم تو تابستون فصل گرما حتی جلو دخترا هم مجبوریم شال بپوشیم و از گرما بمیریم(ادمایی که با همین یک جمله موافق نیستن و نظرشون چیز دیگه ایه دیگه تا اخرش نخونن چون نظرای اونا باعث شدن زندیگم سخت بشه) و از اوناییم که میگن دیگه همینه که هست برو خارج زندگی کن هم حالم بهم میخوره چون نمیدونن محاجرت چه سختی هایی داره مثل یکی که دوستی نداره و فقط خانوادشو داره و مجبور میشه از همونا هم جدا بشه.. امروز تولدم بود و رفتم بیرون و وقتی یه عالمه پلیس تو خیابون دیدم حالم بد شد و گریم گرفت و خواستم سریع برم خونه چون پلیس ها همشون به دخترا و زنا استرس میدن استرس میگیرم که با وجود شال و مانتومون بازم گشت بگیرتمون چون دیدم باحجابارم میگیرن و اذیت میکنن پلیس های ایران شبیه قاتل ها میمونن میخوان بگیرنت اذیتت کنن بدون اینکه خودت ازاری به کسی رسونده باشی اگه نتونم مهاجرت کنم پس مجبورم باقی عمرمو تو خونه بگزرونم و بیرون نرم چون اونجا استرس میگرم حالم بد میشه و نمیتونم مثل احمقا بشینم و تحمل کنم اینا فقط مشکل یه رشته از مشکلای تو ایران بودنم بود و فقط در رابطه با همین نوشتم