سلام
من قبل از عید یه اتفاقی باعث شد رفتیم خونه یکی از فامیل هامون من عاشق پسربزرگش شدم تا خرداد ماه با خودم کلنجار رفتم که نه حس ام اشتباهه و اینا اما نتونستم این حس و انکار کنم مادرمم خیلی موافق این داستان بود چون واقعا آقایی هست که تو کل شهر از خوب بودنش حرف میزنن
من اخرای خرداد دیگه نتونستم تحمل کنم و به این آقا گفتم ایشون به شدت تو همون مدتی که باهاش حرف میزدم ازم خوشش و اومد و به مادرش اطلاع داد
مادرشون بخاطر اختلافات قدیمی خانواده ها یکم مخالف بود که باعث شد من و ایشون به طور موقت جدا بشیم
توی این مدت باهام تماس میگرفت عشق و علاقه و دلتنگیش کاملا معلوم بود حتی این علاقه باعث شد حدود ۱ هفته ای با مادرش بجنگه
من ایشون و قانع کردم که زمان همه چیو درست میکنه اینکه ما جدا باشیم فایده ای نداره
مادرم خیلی تو این راه و حرفا کمکم میکرد خیلیا رو برامون مثال زد که اول مادرشون مخالف بودن و راضی شدن
الان که دوباره باهم خوب شدیم ایشون میگه ما درسمون و ادامه بدیم به دکترا برسیم بعد ازدواج کنیم استاد من تو زندگی خودم شرایط خوبی برای درس خوندن ندارم چون که پدرم از لحاظ اخلاقی زیاد خوب نیست و حامی من نیست از لحاظ مالی هم مشکل دارم برای هر شهریه و متاسفانه هرکاری میکنم پدرم نمیزاره برم سرکار.پدرم سرکار و برای دخترا خوب نمیدونه و مخالفه حتی جاهایی مثل مهدکودک و شرایط من برای پیشرفت بسته اس
این آقا خودش لیسانس داره و چون همه جا حرف هست ازش میگه همه منتظرن من زن بگیرم الان تو دانشجویی فامیلای ما بهت تیکه میندازن و باعث دعوا بینمون میشن و میگه کلی از دخترا من و میخاستن همشون خوب بودن اما یه سریا بالاتر از من بودن قبول نکردمشون و یکی هم چون دیپلم داشت قبول نکردم چون بعدا تیکه میندازن و اینا و میگه که خانواده ما همه تحصیل کرده هستند و باید بالاتر باشیم وگرنه حرف درمیاد و تیکه میندازن
من بهشون گفتم که حتی آدم بعد از ازدواج هم میتونه ادامه تحصیل بده و ۲تایی پیشرفت کنن هزارنفر اینجوری بودن من الان چون شرایط و ندارم نمیتونم بگم من بعد لیسانس تو خونه بابام میتونم فوق لیسانس بگیرم
من بهشون گفتم که حتی آدم بعد از ازدواج هم میتونه ادامه تحصیل بده و ۲تایی پیشرفت کنن هزارنفر اینجوری بودن من الان چون شرایط و ندارم نمیتونم بگم من بعد لیسانس تو خونه بابام میتونم فوق لیسانس بگیرم
اما ایشون بهم میگه نه تو بچه ای متوجه نمیشی طرز فکرت بچگونس منطقی صحبت نمیکنی
حس میکنم منظور آقا از این حرفا اینه که من خیلی ازت بالاتر هستم و انگاری به شدت حرف مردمش براش مهمه
و اینکه استاد به نظر شما من حرف غیرمنطقی میزنم که میشه بعد ازدواجت هم پیشرفت کرد؟
من هر حرفی راجب این موضوع به آقا میزنم بهم میگه غیرمنطقی و بچگونس
حتی من بهشون گفتم تو با حرفات داری شخصیت منو پایین میاری که میگی بخاطر دانشجو بودن بهت تیکه میندازن چون خانواده ما همشون تحصیلات دارن. من از سمت خانواده خودم خیلی تحت فشارم خیلی
مادرم همش میگه چرا نمیاد خواستگاری و به شدت مادرم این آقا رو دوست داره
و همش میگه فقط ازدواج کنی زندگیت راحت بشه و پیشرفت کنی چون تو این خونه نمیتونی پیشرفت کنی
و من با مادرشون تو این ماه توی یه جمعی ملاقات کردم به شدت رفتاراش باهام خوب بود و فکر نمیکنم دیگه مخالف باشه
من خیلی خیلی ممنون تون میشم کمکم کنین واقعا بین خانواده و این آقا گیر کردم فشار خانواده واسه ازدواج و حرفای های این آقا اینجوری
لطفا کمکم کنید