سلام من فاطمه هستم 21 ساله و پدرم فوت کرده و برادریم ندارم یه خواهرو مادر دارم ک متاسفانه اصلا مثل خواهرا نیست نه سال از من بزرگتره و زندگی من رو ب تباهی کشانده جوری رفتار میکند ک انگار تمام تصمیمات من رو باید اون بگیره و مادرمم ب هیچ عنوان نمیزاره تنهایی جایی برم فقط بخاطر پسری ک عاشق همیم هست و سه ساله باهمیم و با مشکلات و سختیای زیادی میتونیم همو ببینیم و مادرمو خواهرم مخالف این ازدواج هستند مخصوصا خواهرم ک زیر پای مادرم میشیند جوری ک حتی حاضر نیست پسر را از نزدیک ببیند چند بار برای خواستگاری صحبت کردن خواهش کرده اند خواهرم مجرد هست و مادرمم سی سال از خودم بزرگتره و از بچگی منو رو محدود میکردن حتی نمیتوانم برای خودم تنهایی داشته باشم که یک پیاده روی ساده برای خلوت با خودم رو تجربه کنم و زندانی شدم در خانه اعتماد ب نفسم پایین امده و نمیتونم ب درستی ارتباط اجتماعی داشته باشم و با هیچ کدوم از دوستانم اجازه رفت و آمد نمیدهند و هم بیرون رفتن من را ازم گرفتن و هم آرامش تو خونم هر کاری ک میکنم من رو تحقیر میکنن و یا نادیده گرفته میشوم و یا بهم بی احترامی میکنن و حتی نمیزارن ک دانشگاهمو تنهایی برم جوری ک خونمون رو برای مراقب از من اوردن جلوی دانشگاه و با مادرم یا پدر ناتنیم میرم میام و سر این مسائلم پدر ناتنیم خیلی تیک بارم میکنه اصلا آرامش ندارم و از طرفیم ب مادرم میگه بزار استقلال خودشو بدست بیاره وگرنه یاد نمیگیره بخاطر گیرای مامانم کلاس شنامم گذاشتم کنار چون پول کرایه نداشت ک منو ببره و حتی نمیزاره سرکار برم از علایقم بخاطر مادرم گذشتم تا به امروز ب تمام خواسته هاش تن دادم اما دیگ نمیتوانم
خواهش میکنم کمکم کنیم