مشاوره تلفنی حضوری آنلاین
۰۲۱-۲۲۲۴۷۱۰۰
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

عاشق دختری شدم

9,949 بازدید
سوال شده نوامبر 1, 2018 در مشاوره رایگان فردی توسط امیرممت ممتاز (100 امتیاز)
من دختر همسایه ام عاشق هستم  ولی هر وقت به چشم او نگاه می کنم به جای دیگر نگاه می کند. کودکی با این دختر گذشت ولی وقتی منو میبینه به جای دیگری نگاه میکنه الان چه کار کنم
دارای دیدگاه اوت 20, 2022 توسط دانیال
من ۱۳ سالمه و عاشق دختر خاله مادرم هستم او پسر خاله زیاد دارد که سنشون بیشتر از دختر خاله کنه
دختر خالم فاطمه از من کمی بزرگ تر است
میخوام یک جوری به او بفهمونم که دوسش دارم اما به کسی نگه چون در فامیل هست و شر میشه
زیاد او را نمی‌بینم
تروخدا جواب بدید
11 پاسخ
پاسخ داده شده نوامبر 3, 2018 توسط دکتر روانشناس حرفه ای (91,620 امتیاز)
ویرایش شده نوامبر 19, 2018 توسط دکتر روانشناس
با سلام
دوست عزیز توجه داشته باشید که  عشق یک طرفه مشکلات زیادی داره .خیالپردازی هایی  را موجب میشه  که  شاید اصلا در نظر نگیرید .شما عاشق فردی می شوید منتهی اگر از دوست داشتن او می خواهید مطمئن باشید باید حتما حضورا مراجعه کنید تا مطمئن شوید این عشق طبیعی است و خب طرف مقابل به شما علاقه  دارد می تواتید مراحل بعدی را پیش بروید به طور کاملا رسمی
ولی اینکه صرفا بگویید عاشق فردی هستید که به شما نگاه نمی کند و شما را در نظر نمی گیرید درست نیست
به هر صورت سن و سال هر دو * شما هم اهمیت ویژه ای دارد یعنی اینکه بدانیم هر کدام از شما در چه شرایط سنی هستید .
شما چقدر شرایط برای ازدواج را دارید .البته اگر هم منظور شما صرفا دوستی ساده باشد که شرایط بسیار سخت خواهد شد که باید در نظر داشت6 باشید اینکه شما صرفا بخواهید مطمئن شوید علاقه مشترکی وجود دارد برای شروع رابطه یا خیر به هر حال این روابط بسیار کوتاه مدت و در صورت دوام هم  با مشکلاتی مواجه است
اگر شما و ایشون در سن ازدواج هستید و هر دو نفر طبیعتا شرایطی که دارید که بخواهید  ازدواح کنید و شما به عنوان مرد حداقل هایی را دارا هستید خب رسمی اقدام کنید تا از خواست ایشون مطلع شوید به 6ر حال داشتن شهامت برای برخورد با چنین مسائل مهمی اهمیت ویژه ای دازد که باید در نظر داشته باشید .
به هر صورت امیدوارم موفق باشید   شهامت شنیدن هر پاسخی را داشته باشید صرف نگاه کردن شخصی یا نگاه نکردن نمی توان گفت علاقه ای وجود دارد یا ندارد بلکه موارد مهم تری قطعا در زندگی وجود دارد که باید در نظر داشته باشید
موفق باشید .

در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید

02122689534

موفق باشید
دارای دیدگاه دسامبر 4, 2021 توسط M
منم عاشق دختر داییم ام انقدر عاشقشم ک شب از فکرش خوابم نمی بره مثلا گاهی اوقات دیدم دست پاچه میشه وقتی ک باهام حرف می زنه یا وقتی نگاهش می کنم با خنده نگاهم می کنه و بعد یهو نگاهش رو بر میداره می خنده فهمیدم که به حرفام توجه می کنه و..... هم سن هستیم ایشون ۲ ماه از من بزرگ تر هستند هر روز از واتساپ یا.... باهم حرف می زنیم و بیشتر موقع ها میان شهر ما اون موقع خیلی خوش حال میشم اون هم و قراره که امروز یا فردا بیان لطفا بگین من چیکار کنم ممنون
دارای دیدگاه دسامبر 7, 2021 توسط بی نام
بنیامین؟معین؟
دارای دیدگاه ژان 30, 2022 توسط من
سلام بهم کمک کنید عاشق پسری شدم از طریق اینترنت منو نمیشناسه منو ندیده اون الان تو کشور روسیه هست منم ایران نمیدونم چیکارگنم به هیچ روشی نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم و حسمو بگم اآن ۲۵سالشه منم ۱۳از فکرم بیرون نمیره میخوام به دوستم بگم ولی میترسم بعد ۱۰سال برم پیشش ببینم ازدوتج کرده اگه نکرده باشه میرم حسمو میگم کمکم کنید دارم دیوونه میشم به نظرتون به دوستم بگم چیکار کنم؟؟؟؟؟
دارای دیدگاه فوریه 12, 2022 توسط فاطمه
نمایش از نو فوریه 12, 2022
سلام من فاطمه هستم 14سالمه عاشق داداش زنموم شدم اون 20سالشه واسه عروسی عموم رفته بودیم خونشون انقدر بهم نگاه میکرد باهم حرف هم میزدیم نمیشه بگیم غیرت بود یانه یه روز رفتم خونه عموش که کلید خونمون بیارم پر پس. اونجا بود یه چاقو دستش بود به شوخی واسم تکونش داد بعد بهم گفت که بیا بریم خودم واست میارمش بارون نم نم میزد یکم باهم حرف زدیم ذهنم خیلی درگیر یعنی دوسم داره میشه کمک کنید
دارای دیدگاه دسامبر 14, 2022 توسط ...
مجازی مشاوره نمیدید؟
پاسخ داده شده ژان 28, 2019 توسط آرمیا
ناز میکنه داداش برو جلو اونی که ترسیده باختع
پاسخ داده شده Mar 18, 2020 توسط علی
نمایش از نو مارس 11, 2020
سلام من علی هستم ۱۷ سالمه از یاسوج مدت ها پیش دختری به نام مبینا که ۱۳ سالشه اونوقت ۶ سالش بود منم ۹ سالم اومده بود خونمون با مامانش راستی بگم که از قوم هامون بود یعنی مامانش دختر خاله بابام بود مبینا خلاصه براتون بگم چند روزی خونه ما در یاسوج وایساد چون خونه مبینا قوم بود من ۲ تا فنج داشتم که بابام برام خریده بود مبینا دوتاشونو فراری داد باهاشون رفتم آرایشگاه موهای مبینارو کوتا کنن بعد از اون مبینا دیگه همیشه هرجا میرفتم دنبالم میومد و خیلی به دلم نشست تا اینکه در سن ۱۵ سالگی یه مراسمی برامون پیش اومد که عمو مبینا مرد یعنی میشد همسر خاله من و منم  رفتم مراسمش یعنی شهرمون دهدشت مبینا اونجا با دختر خاله من دوسته یعنی میشد دختر عمو خودش مبینا نگاه هاایی به من میکرد که قلبم از خوشحالی میخواست در بیاد مبینا کارایی میکرد که جلب توجه من بشه من کنار آتیش نشسته بودم خاله اینام داشتن کباب میکردن من کنار کباب بودم مبینا پیش دخترا در اتاق پسر خاله هام نشسته بودن منم داشتم خودمو گرم میکردم که دیدم یه اب از پنجره به بیرون ریخته شد دیدم که مبینا بود خلاصه براتون بگم با دوستم یعنی محمد روهنده داشتم صحبت میکردم بیرون از خونه خالم هی مبینا دنبالم میکرد هی و دوستم میگفت علی چیشده منم می گفتم هیچی این داستانو نوشتم که یه روز * مبینا ببینش راستی بگم که واقعا راسته این داستان نمیدونم جذاب باشه من فقط چیزایی که تو دلم بود گفتم امید وارم که مبینا این داستانو ببین خیلی دوست دارم به امید روزی که بیام خواستگاری عاشقتم واقعا بدون تو زندگی برام زحره با تشکر علی ۱۷ ساله از یاسوج
دارای دیدگاه Mar 10, 2021 توسط سلین
سلام از نظر من داستانتون خیلی عاشقانه هستش هرکی بشنوه باور میکنه که واقعیه و اینکه من مطمئنم که مبینا دوستون داره بهتره خودتون بهش بگید که دوسش دارید اخه بیشتر شما پسرا بهتر از ما دخترا هستید و راحت احساس تون رو میگید و اینو بدونید که مبینا روش نمیشه بهتون بگه دوستون داره
پاسخ داده شده Mar 18, 2020 توسط غزل
خو منم به عنوان دختر اگه پسری بم زل میزد نمیومدم تو چشمش مثل چی زل بزنم که خو طبیعیه جای دیگرو نگا کنم من نمیدونم چن سالته ولی اگه به سن ازدواج رسیدی محنرمانه خانواده هاتونو در جریان بزارین
پاسخ داده شده می 25, 2020 توسط بی نام
سی برو جلو بهش بگو
پاسخ داده شده می 25, 2020 توسط عرشیا حرفه ای (1,220 امتیاز)
سلام ، ایشان اگه با دستپاچگی نگاهش را بر میگرداند؛ حاکی از این است که دوستتان دارد؛ اما اگر غیر از این باشد یعنی هیچ حسی به شما نداشته و یا از شما متنفر است. درصورتی که مورد اول درست باشد شما باید در یک زمان خاص و عالی ، زمانی که هر دو شرایطی ، عالی دارید؛ به او بگویید که دوستش دارید. سپس در مورد احساستان حرف بزنید.  از او تعریف کنید و بگویید که برای او چه چیز هایی را می خواهید. سپس شما باید با پشتکار عالی شغلی با درآمد بالایی بدست آورده و در سنی مناسب به خواستگاری او بروید.با آرزوی خوشبختی........عرشیا
پاسخ داده شده سپتامبر 30, 2020 توسط ایلین
منم تقریبا مثل توهم14سالمه ولی دخترم
* پسری بود از 1سالگی تا8سالگی دوست صمیمی بودیم بعدش ما خونه مون رو جابه جا کردیم
چندوقت پیش رفتیم محله قدیمی سر بزنیم منم داشتم تنهایی قدم میزدم دیدم پسره پشت سرم داشت راه میرفت تا نگا کردمش سریع نگاهش رو برد * طرف دیگه چند دقیقه بعدش دیدم از دور زل زده بهم منم همونطوری مث خودش نگاش کردم بعدش رفتم پیش اجی بزرگم
اخرش هم که داشتیم برمی گشتیم * دفعه جلو روم سبز شد ولی شاید سی ثانیه چشم توچشم شدیم
چون سریع نگاهش رو برد بالا رو نگاه کرد

بعد خیلی دیده بودمش خوشحال شدم ولی اون تا من نگاهش کردم * جای دیگه رو نگا کرد فقط * بار شذ تو اون چندساعت که بهم زل زد
انتظار داشتم اگه میدیدمش باهم حرف بزنیم ولی وقتی دیدم اینجوری میکنه حتا سلام هم بهش نکردم
ولی واقعا از رفتارش ناراحت شدم
یک سال ازمن بزرگتره
واقعا منظور این رفتارش رو متوجه نشدم
دارای دیدگاه فوریه 3, 2021 توسط .......
سلام وقت بخیر عاشق کسی شدم و بهم گفت که عاشق دوستمه و دوستم هم عاشقه همونه و الان دوستم میخواد به اون پسره که من عاشقشم بگه که عاشقشه اگه بگه اون دیگه منو فراموش میکنه من به اون پسره گفتم که عاشقشم ولی توجهی نکرد جواب پیام هامم نمی ده چیکار کنم کمک کنید تروخدا
دارای دیدگاه فوریه 3, 2021 توسط .......
تروخدا کمک کنید
دارای دیدگاه فوریه 11, 2021 توسط بی نام
ولشون کن همشونو
دارای دیدگاه Mar 10, 2021 توسط سلین
بقیه درست میگن ولشون کن دنبال پسره هم نرو اما اگه پسره ازت کمک خواست کمکش کن و اگه ازت خواستن برای اون  یکی نامه ببری قبول نکن بین احساس شون هم نباش
پاسخ داده شده مارس 12, 2021 توسط سلین
سلام من سلین هستم اماجایی که زندگی میکنم به همه گفتم که مارال هستم من یه پسری عاشقم شده یه روز که دم در خونمون بودم و توی اینستاچرخ میزدم که رفتم توی پست های اشکان همین پسره که یهو خودش از کنارم رد شد و اون متوجه شد که من توی پستشم من توی تعجب بودم و حدود نیم ساعت صحبت کردیم و حتی یه روز وقتی توی کوچه بودم اشکان اومد کنارم و دستشو گرفت طرفم و متوجه شدم که شمارشه و بهش گفتم (من)گفت اره منم گرفتم رفتم واشکان یه داداش داره اون اسمش یاسین هست یه روز که حیاط رو میشستم یهو یاسین اومد و گفت بیا اشکانه گفتم خوب به من چه اگه اشکان ادمه خودش بیاد بگه بیا یاسین دوباره گفت مگم اشکانه که یهو اشکان از کنارش اومد بیرون و گفت حالا بیامنم که شیلنگ دستم بود گرفتم روی جفتشون و هردوشونو خیس کردم اون هاهم رفتند و موقع غروب که رفتم بیرون نون بگیرم توی خیابون یاسین مشت سرم که زیاد از من دور بود سه بار صدا زد دُخی راستش یاسین به من میگه دُخی و اشکان میگه خانومی و یاسین پشت سرم دوباره صدا کرد خانومی که اشکان زد پس کلش و یاسین ناراحت شد و دوباره داد زد (زن اشکان های زن اشکان)خیلی خجالت کشیدم و همه راجب منو اشکان میدونستند غیر از مامانم و اونجا همه فهمیدند یاسین بامنه و اون موقع اشکان خندیدو منم دوییدم تا اینکه بعد نون گرفتن توی کوچمون که رسیدم و سرم توی گوشی بود و متوجه اشکان نشدم که یهو اشکان دستمو گرفت ومنو انداخت توی بغلش من دستام روی سینش قفل شده بود وسرم روی شونش بود و اون سرش روی شونه من بودمن که شک بهم وارد شده بود و ترسیده بودم اشکان توی گوشم آهنگ میخوند این اهنگ رو میخوند:(اون قدر عاشقم کرده چشات خندیدنات لجبازی هات توباشی ادم دلش میره رو هوا باتو میشم ارومو ای وای ای وای چشات کاردستم داد ای داد دلم گیر دلت افتاد )دقیقا سی ثانیه تو بغلش بودم و وقتی به خودم اومدم هولش دادم اون ور وبهش  گفتم بیشعور اما بزارین اینو بگم که من ۱۳سالمه و اشکان۱۵ سالشه اشکان بهم سابت کرد که دوسم داره منم اینجا بهش سابت میکنم که دوسش دارم از همون لحضه اول
دارای دیدگاه مارس 17, 2021 توسط ترانه
ویرایش شده می 6, 2021
سلام خوب من کامل متوجه نشوم
دارای دیدگاه مارس 18, 2021 توسط بنده خدا
واقعا سرکار گذاشتن دیگران چه منفعتی برای شما داره
دارای دیدگاه مارس 30, 2021 توسط مبین
به توچه اون از ما نظر نخواست خواست به عشقش ثابت کنه دوسش داره
دارای دیدگاه مارس 30, 2021 توسط طاها
دروغ راستش با خودشه
دارای دیدگاه می 26, 2021 توسط الی
سلام من 15 سالمه و عاشق پسرداییم شدم و نمیدونم که اونم دوسم داره یانه چون بعضی وقتا کارایی می‌کنه مثلاً دستمو میگیره و ول نمیکنه ازم در برابر دیگران مراقبت می کنه و وقتی از یه پسری میگم حسودیش میشه و منو میخندونه و...
بعضی وقتا هم عکس دخترا و نشون میده که خوشگلا و ...
من موندم چکار کنم لطفاً راهنماییم کنید
پاسخ داده شده مارس 18, 2021 توسط الناز
سلام من الناز هستم من یه روز رفتم خونه * اقواممون بامامانم که دختر اقواممون اسمش ماریه هست اون بهم گفت عاشق یه پسری شده و حتی اون پسره هم خیلی دوسش داره ولی ماریه به خاطر ابروش زیاد بهش محل نمیده ماریه عکس پسره رو از توی اینستاش بهم نشون داد پسره خیلی جذابیه و ماریه عکس داداش اشکان روبه من نشون داد اسم اون یاسین هست راستش من بااینکه عکسشو از توی اینستادیدم خیلی عاشقش شدم ولی اثلا ندیدمش و حتی دفعه بعدی که رفتیم خونه * ماریه بامامانم وقتی باماریه رفتیم نون بگیریم توی راه ماریه اشکان و یاسین رو بهم نشون داد منم به ماریه گفتم که عاشق یاسین شدم و وقتی من خود یاسین رو دیدم خیلی خیلی برام جذاب بود اما من تیکه تیکه بهش نگاه میکردم امایاسین یه نگاهایی به من میکرد و وقتی یه بار که ماریه اومد خونمون بهش که گفتم من عاشق یاسینم ولی یاسین نمیدونه  ماریه گفت خوب یاسین که تورو دیده میخوای من به یاسین بگم تو دوسش داری تااونم تورو دوست داشته باشه من گفتم نه اثلا این کارو نکن و وقتی یه دفعه دیگه رفتیم خونه * مامان بزرگ ماریه اونجا ماریه منو اورد توی اشپز خونه و بهم گفت که یه روز با کسی که عاشقش بود و اسم اون شخص آرمان بود و صمیمی ترین دوستش یعنی یاسین دم در خونه * ماریه بودند و ماریه هم باهاشون صحبت میکرد که به یاسین اون موقعی که من اومدم خونشون و توی کوچه یاسین منو دید ومنم اونو دیدم راستش وقتی ماریه این هارو به یاسین گفت و اون موقع بود که یاسین گفت (ها اون کاپشن صورتی رو میگی.من دیگه نمیزارم از خونشون بیاد بیرون)بعد ماریه گفت مگه تو شوهرشی و یاسینم گفت اره و ماریه گفت که دوسش داری؟؟!و یاسین گفت نبابا و بعد ماریه با لحن خیلی عاشقانه و باخنده به یاسین گفت(دوسش داری)یاسین خندید و بعد دوباره ماریه گفت خوب اونکه تورو دوست داره بعد یاسین گفت منم دوسش دارم وقتی ماریه این هارو بهم گفت یه جورایی قلبم از جامیخواست دربیاد و و وقتی یه بار خونمون بودیم ساعت یک شب بود من هوای عاشقی زد به سرم و از توی اینستا به یاسین پیام دادم سلام و بعد چند دقیقه که اثلا فکر نمیکردم یاسین جواب بده پیام داد علیک منم که خیلی خوشحال شده بودم باخوشحالی جوابشو دادم ولی هرچی بهش معرفی کردم نشناخت و همش میگفت عکس بده منم که خجالت میکشیدم هی بهونه میاوردم  و اینکه یه بار تصویری زنگ زد اما جواب ندادم و بهش گفتم الان شبه و یه بار گفت یا الان عکس میفرستی یااگه فردا نفرستی خداحافظ اون منو نمیشناخت منم یه عکس گرفتم براش فرستادم وبعدش گفت خداییش نمیشناسم و من که راجب ماریه و آرمان بهش گفتم حتی گفت ماریه رو هم نمیشناسه و بعد چند دقیقه ازش خداحافظی کردم....................لطفا کمکم کنید من نمیدونم چیکار کنم دیگه تااون منو دوست داشته باشه لطفا راهنمایی کنید راستی اینم بگم من خیلی خجالتی هستم و همین جوری نمیتونم بهش بگم دوست دارم حتی یک شب  که راجب یاسین با دوستم صحبت میکردم مامانم مچمو گرفت و همه * پیام هارو خوند و منو دیوونه میکرد این موضوع ولی مامانم بعدش گفت که حوصله نداشت این همه رو بخونه و فقط دوسه تارو خوند اما همیشه تحدیدم میکنه که همه چیو میدونم
دارای دیدگاه مارس 22, 2021 توسط الناز
ویرایش شده مارس 24, 2021
لطفاکمکم کنید راستی ماریه هم راست میگه که به یاسین گفته من دوسش دارم چون یاسین شمارشو به ماریه داده که ماریه به من بده ولی من اثلا زنگ نزدم ومن درماه یه بار اونو میبینم وهمیشه به هم پیام میدیم ولی من از مامانم میترسم مامانم میخواد من درسمو بخونم منم میخونم اما اگه مامانم بفهمه من عاشق یاسین شدم منو میکشه ولی وقتی به ماریه گفتم من به یاسین پیام دادم چون اینستابه اسم مامانم بود حتمابه خاطر همین گفته که ماریه و الناز نمیشناسه حتی یه بار دیگه هم وقتی جفتمونومیدونستیم عاشق همیم یه بار همو توی خیابون دیدیم ماریه هم کنارم بود ولی چون یهو مامانم اومد وقت نشد بهش بگم‌ماریه و منو میشناسی من الان دلم داره از عشق یاسین میترکه ولی بیشتر ازهمه از مامانم میترسم اگه اون بفهمه من عاشق یاسین هستم منو میکشه
دارای دیدگاه می 6, 2021 توسط الناز
ویرایش شده می 6, 2021
فکر کنم یه قیمتش رو متوجه نشدید اون قسمتی که ماریه به یاسین میگه من دوسش دارم وقتی ماریه و ارمان و یاسین دم در صحبت میکنند ماریه به یاسین میگه :یاسین یادته اون روز من بایه دختر توی کوچه بودیم و......،بعد یاسین گفت ها اون کاپشن صورتیه.مم دیگه نمیزارم از خونش بیاد بیرون ماریه هم که از حرفش تعجب کرد گفت مگه تو شوهرشی یاسین خم باصدای یکم بلند تر و ذخیم جواب داد اره بعد ماریه با خنده گفت دوسش داری؟؟؟یاسین گفت نبابا.بعد ماریه بالحن شیطنت امیزی گفت دوسش داری. که یاسین خندید و ماریه بیخیال گفت خوب اونکه تورو دوست داره بعد یاسین گفت منم دوسش دارم و از این حرفایی که یاسین گفته بود من خیلییییی خوشحال شده بودم ولی تازگی توی اینستاکه بهش پیام دادم یه بار یادم رفت پیام هارو پاک کنم و داداشم خوند و کلی به یاسین فوش های خیلییی زشت داد و وقتی یاسین پیام هارو خوند تماس تصوری گرفت ولی داداشم جوابشو نداد تازه به مامانمم گفت حالا بعد از یک ماه به ارمان پیام دادم از اینستا و بهش گفتم همه چیزو گفتم ولی نگفتم که کی هستم اونم گفت به یاسین میگه اما الان یک روز گزشته و من به یاسین که پیام داده بودم هنوز جواب نداده راستش من به ارمان راجب حرف های زشته داداشم گفتم وبهش گفتم که به یاسین بگه که اون پیام هارو من ندادم
دارای دیدگاه می 17, 2021 توسط الناز
سلام عشقی دیگه بین منو یاسین نیست بی زحمت نظر ندین
پاسخ داده شده مارس 25, 2021 توسط پریسا
سلام من عاشق پسر خاله ام شدم من ۱۲ سالمه اون به من زیر چشمی نگاه میکرد مو هاشو میکشید عقب منو عاشق خودش کرد عشق همینجوری نمیاد که من نمیدونم اون عاشقمه یانه ؟ میخوام ازش تست عشق بگیرم اما چجوری
دارای دیدگاه مارس 30, 2021 توسط بی نام
اگر نظر منو میخواین تست های عشق همشون علکیه خوب شماکه عاشقشی از یه طریق دیگه بهش بگو مثلا به دختر عمویی چیزی بگیدتا اون بره به پسره بگه شما عاشقش هستید و ازش بپرسه که نظرش راجب عشق شما چه جوریه یااینکه اگر خجالت میکشید این جوری بهش بگید به دختر عموتون مثلا بهش بگید بره پیش پسره و از شما براش تعریف کنه و اخر سر بهش بگه نظر اون راجب شماچیه
دارای دیدگاه ژوئیه 1, 2021 توسط بی نام
صلام من عاشق * پسر ۱۴ ساله شدم
ما تو روبیکا اشنا شدیم  من بعد چن وقت حسی عجیبی داشتم اولش گفتم شاید جسم عادی باشه بعد چن وقت پسر بهم منو باید عاشق خدت کنی باید کلید قلبمو بدست بیاری گفتم چجوری گف نمیدونم بعد یک ماه گذشت پسرع بهم گف عاشقتم  بهم گف توام دوصتم داری گفتم نمیدونم
روز بعدش رفتم بهش گفتم امیر دوصت دارم
ما از روز عاشق هم شدیم  خیلیا میخواست بینمون جدایی بندازه ولی نتونستم
ما الان حدود یک سال و ۴ماه رلیم
دارای دیدگاه ژوئیه 25, 2021 توسط مشکلات
خوب که چی مشکلت؟؟؟
دارای دیدگاه دسامبر 7, 2021 توسط عشق
سلام....من عاشق یه پسری شدم اسمش ابراهیم هست خیلی پسر خوش قیافه و مهربونیه منم قیافه ام متوسطه و من ۱۲ سالمه و اون یه سال ازم بزرگتره ولی هم قد هستیم و توی کلاس زبان باهم آشنا شدیم و باهم زیاد شوخی میکردیم در حدی که به جون هم میفتادیم تا تیکه پاره کنیم همو تو کلاس البته قبل  اومدن خانم ولی من الان نقل مکان کردیم یه سال باهم تویه کلاس بودیم برام سخت و باور نکردنی بود چون تازه یه کم احساس عاشقی اومده بود سراغم اما هنوز نمیتونم فراموشش کنم لطفا کمکم کنید چون یک سره گریه میکنم چون دلم براش تنگه الان سه ماه میگزره که اصلا ندیدمش ولی میخوام ببینمش شمارش رو هم ندارم من چطوری میتونم ببینمش؟!
لطفا کمکم کنید تورو خدا
دارای دیدگاه دسامبر 7, 2021 توسط عشق
امید وارم تا ابد باهم خوب باشید
به مشاوره آنلاین روانشناسی خوش آمدید، مکانی برای پرسش سوال و دریافت پاسخ از دیگر کاربران و مشاوران مجرب و منتخب کانون مشاوران. مطالب با مضامین توهین آمیز به ادیان، دین اسلام و عقاید و استفاده از کلمات رکیک را گزارش دهید تا حذف شود.
مشاوره تلفنی حضوری آنلاین
۰۲۱-۲۲۲۴۷۱۰۰
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

17,222 سوال

28,472 پاسخ

29,819 دیدگاه

2,639 کاربر

سوالات مشابه
0 پاسخ 220 بازدید
سوال شده ژوئن 10, 2021 در مشاوره رایگان فردی توسط بی نام
4 پاسخ 235 بازدید
سوال شده نوامبر 16, 2020 در مشاوره رایگان فردی توسط بی نام
1 پاسخ 1,253 بازدید
1 پاسخ 231 بازدید
سوال شده Mar 1, 2020 در مشاوره رایگان فردی توسط بی نام
2 پاسخ 795 بازدید
1 پاسخ 523 بازدید
2 پاسخ 786 بازدید
سوال شده مارس 9, 2021 در قبل از ازدواج توسط بی نام
2 پاسخ 440 بازدید
سوال شده مارس 9, 2021 در قبل از ازدواج توسط بی نام
...