آقا کمک نمیدونم چم شدههه
یه دختر نوجوونم و اصلا اعتماد به نفس ندارم.
والیبال حرفه ای کار میکنم
و یکی بود توی کلاسمون به اسم مبینا که اول آشناییمون سعی کردم باهاش دوست شم اما نشد و اون اینطوری بود که انگار ازم بدش میاد و منم به این خاطر زیاد ازش خوشم نیومد
حالا این به کنار
ما از طرف استانمون فرستاده شدیم برای مسابقات کشوری والیبال
و توی اتوبوس مثلا میدیدمش میرقصید و مسخره بازی در میورد و...
منم همراهی میکردم و یکم توی نظرم بهتر اومد
اونم یه جا گفت آره ازم خوشش میاد که همراهی میکنم و...
این گذشت ، رسیدیم خوابگاه و من که نمیتونستم با بقیه بچه ها خوب ارتباط برقرار کنم ، نتونستم برای خودم اتاق جور کنم آخه اتاقا چهار نفره بودن و همه بچه ها با هم گروه شدن و من تنها موندم
و رفتم توی اتاق مربی و سرپرستمون
ساعت اول که رسیدیم ، رفتیم حموم و آب بازی کردیم با هم و بعد رفتیم توی اتاق مبینا مهمونی
بعدش همه رفتن توی اتاق یکی دیگه مهمونی ، مبینا گفت نمیاد . به منم گفت بمونم
یکم توی اتاقش موندم و در مورد همه چی حرف زدیم...
ببشتر با هم آشنا شدیم و من ازش خوشم اومد
اون بهم گفت بیا توی اتاق ما کلا
یعنی پنج نفره باشیم توی اتاق و منم اومدم
گفتم بودن با دوستام و روی زمین خوابیدن بهتر از اینه که شبو با مربیم بخوابم
هرچی بیشتر زمان سپری میکردیم بیشتر ازش خوشم میومد
شبو بیدار میموندیم و با بچه ها حرف میزدیم ، هر روز میرفتیم حموم و آب بازی میکردیم و...
از مبینا خیلی خوشم اومد و این دوست داشتنه بیشتر از دوست داشتن عادی شد
خییییلی دختر خوشگل و با اعتماد به نفسیه
رفتارای خاص خودشو داره و عجیبه اما جالب
بهش توی همون سفر فکر میکردم ، که ببوسمش .
خیلی دلم میخواست ببوسمشش ولی از واکنشش میترسیدم آخه منم دخترم!
همش میخواستم باهاش باشم اما هی سعی میکردم فکرشو از سرم بیرون کنم
دیروز صبح برگشتیم شهرمون و وقتی خونه بودم دلم براش تنگ شد
عصر دوباره توی کلاس همدگیه رو دیدیم
و امروز ،
حالم بد خرابه
همش دارم بهش فکر میکنم و فکر کردن بهش منو دوباره به سمت خودزنی و افسردگی میکشونه ، حالم بده همش استرس و ضربان قلب شدید و حالت تهوع دارم
و این لامصب از ذهنم بیرون نمیرهههه
چیکار کنم میدونم این حس درست نیست من دخترم اونم دختر
و بگم از پسرا هم خوشم اومده قبلا از دخترا هم همینطور
فیلم میلم هم نمیبینم که روی فانتزی هام تأثیر داشته باشه و خودارضایی هم نمیکنم
کمک حالم خرابه
هر روز توی کلاس میبیمنش