نگید این یه موضوع بین پدر و مادرته من اصلا کار ندارم بهشون خودم الان حس به شدت بدی دارمممم جوری که کل تنم میلرزه
مامانم وقتی داشتم با فیلم نگاه میکردم تو حال با تلفن خیلی اروم تو اتاق حرف میزد عزیزم و میگفت و یه حرفایی میزد که اصلا از گفتنش بگذریم
گفتش که ساعت دوازده شب ببینم چی میشه... بابام رفته یه شهر دیگه و تا فردا هم برنمیگرده هیچ وقت با بابام اینجوری حرف نزده
قبلا هم وقتی بچه تر بودم شنیدم داره با یکی حرف میزنه فکر کنم ۱۱ سالم بود دقیقا لحن و طرز حرف زدنشو یادمه الانم که ۱۴ سالمه دوباره شاهد همچین چیزی بودم جالبه موقعی که ۱۱ سالمم بود بابام برای یه هفته ماموریت
نمیدونم چیکار کنم یا چجوری فراموش کنم فقط دارن میلرزم تایپ میکنم
دیگه مطمئنم داره خیانت میکنه
همیشه خودش بهم میگفت این کار بده و فلانه و... ولی خودش نگو...
بیچاره بابام که هیچ وقت اجازه نداد به حریم خصوصی مامانم تجاوز کنه یا بخواد گوشیشو چک کنه
همونم که گفتم مامانم بیست چهار ساعته تلگرامه
ازش چندشم میشه ازش بدم میاد چطور میتونه این کارو کنه چطوررر مگه تاهل، تعهد نمیاره؟!
اه از اینکه زیر یه سقف باهاشم از اینکه مجبورم باهاش حرف بزنم از اینکه هر روز باید ببینمش بدم میاد
نمیدونم بابام هیچی براش کم نذاشت از لباس و تفریحاتش زد تا برای مامانم باشه هرچی خواست براش فراهم کرد حتی از منم زد کوچیک ترین خواسته هامو رد کرد تا خواسته های بزرگ مامانمو برآورده كنه بعد مامانم اینجوری جواب شب و روز کار کردنشو میده بابای بیچارم برای اینکه خرج خانومو در بیاره سه تا شغل داره هیچ وقت نشده وقت خالی گیر بیاره همش تو رفت و امد بوده
چیکار کنم نمیتونم این موضوع رو به کسی بگم اصلا نمیدونم چجوری بگم الانم انگار سه وزنه چهار کیلویی از هر گوشم اویزون کردن نمیدونم چیکار کنم نه بزرگتر مورد اعتماد دارم یعنی شاید داشته باشم ولی چجوری بگم ها چجوری و اگه نگم از دونستنش خودم اذیت میشم...
از اون موقع فکر میکنم چطوری جواب تمام زحمات بابامو داده
وقتی تو گوشیه نه اصلا به من و پدرم و برادرم هیچ اهمیتی نمیده
اهههههههه اههههههههههه