سلام من سمانه ام و 19 سالمه 6 ماهی بود با * نفر به صورت اینترنتی درارتباط بودم و یک ماهه رابطمون تموم شده جوری که مامانم فهمید وتماس گرفت باهاش و اون پسر گفته که من آویزونش بودم اون با اینکارش منو خورد کرد الان حدود این 1 ماهه همش بهش فکر میکنمو دلم برای صداش تنگشده و شباهمش دلتنگش می شم ولی در * حالت دیگه ازش متنفرم والان احساس خوبی از زندگی ندارم وقبل اینکه باهاش آشنا بشم بازم حاله خوبی نداشتم ولی الان بیخیالی بیشتری زدم اصلا زندگی نمی کنم وشبانمی تونم بخوابم و مامانم هم این * ماهه گوشیمو ازم گرفته
من وارد این رابطه شدم چون بعد از طلاق پدر مادرم تازه خودمو شناختم و احساس تنهایی میکردم و وقتی باهاش در ارتباط بودم و چت می کردم خیلی مشتاق بهش نبودم اما الان همش بهش فکر می کنم حتی تو خیابون که قدم می زنم واقعا نمیدونم باید چکار کنم خسته شدم از زندگی کردن ولی دلم می خواد از این حالت در بیام و برگردم به همون سمانه ای که قبلا سعی می کرد از زندگیش لذت ببره که الان نمی تونم و قبلا عصبی بودم ولی الان علاوه برعصبانیت به اطرافیانم پرخاشگری هم میکنم نمی دونم چ کار کنم نزدیک به امتحانایه پایان ترم دانشگاهم هم هستم و واقعا نمی خوام به درسام ضربه ای بخوره لطفا کمک کنید.