سلام ١٠ساله ازدواج كردم ٣٠سالمه يه پسر ٦ساله دارم فقط قشنگترين دوران زندگيم ٢سال دوران عقدمون بود بعدش فقط بدبختى و مصيبت ١روز خوش تو زندگيم نداشتم شوهرم اصلا وابستگى به زندگى نداشت فقط پى تفريح خودش بود ناخواسته باردار شدم ولى تولد فرزندم هم چيزيو درست نكرد زندگيمو جمع كردم اومدم تهران پيش خونوادم كه شايد درست بشه نشد كه نشد كه تازه متوجه شدم كه اين همه مدت مواد مصرف ميكرده بگذريم پيش مشاوره و دكتر ترك اعتيادم نبود كه نبرم ولى گفتن خودش مايل نيست از درد فشار به خونوادمم گفتم هر دو خانواده كاملاحق و بمن دادن با حتى مشاوره و وكيلم حق و بمن دادن ميخوام ا ش جدا بشم ولى از بعدش بشدت ميترسم با بچم چيكار كنم ميدونم اسيب ميبينه ايا ميتونم تنها از پسش برايم بعد با يه بچه چه جورى بقيه زندگيمو ادامه بدم ؟ نبودنشم داغونم ميكنه
ولى ٧سال تمام جنگيدم كه زندگيمو حفظ كنم نشد كه نشد واقعا ديگه چاره ديگه اى ندارم ازش متنفرم اصلا ديگه دوسش ندارم ولى دلم براش ميسوزه به حد جنون دوستم داره ولى چه فايده هزاران بار خواستم كمكش كنم ولى انگار نه انگار
توروخدا كمكم كنيد بخدا داغونم منم جوونم دلم يه زندگى اروم ميخواد دلم زندگى ميخواد دلم ارامش ميخواد بريدم ......خسته ام.......