سلام وقت بخیر..دو ساله با آقایی تو رابطه هستم ایشون خیلی مشتاق ازدواج بودن و من مایل نبودم ایتقدر زود ازدواج کنیم و ایشون به شدت به من وابستگی داشتن یه سری مشکل پیش اومد از جمله مشکل مالی شدید برای ایشون و منم سعی کردم حامی ایشون باشم تو این مشکلات و نتیجه کارم وابستگی شدید خودم به ایشون شد و ایشون هم به خوبی متوجه این امر شدن به طوری که هرکاری میخوان میکنن چون مطمئنن من ترکشون نمیکنم و خودشون هم بارها اینو گفتن و اگه من تهدید به جدایی کنم جدی نمیگیرن .. الان مشکلی که هست ایشون میگن سردرگم شدن و نمیدونن دارن چیکار میکنن و در حال حاضر آماده قدم ور داشتن برای ازدواج نیستن و اگه من اصرار هم کنم که قول بدن میگن که من قولی نمیدم که شاید عملی نشه و از نظرشون آینده مبهمه... ایشون همچنان اذعان میکنن که عاشق من هستن و شدیدا دوستم دارن ولی نمیتونن عین قبل درباره آینده و ازدواج با اطمینان صحبت کنن.. من الان شدیدا لازم دارم بدونم که رابطه من با ایشون به ازدواج ختم میشه یا نه ولی تردید ایشون و نگفتن اینکه ازدواج میکنیم و به واسطه سردرگمی ایشون همش دعوا داریم و من تحملم تموم شده.. واقعا نمیدونم چه کنم نه میتونم جدا شم ازشون نه تحمل کارایی که ایشون میکنن و دارم.. مرسی از راهنماییتون