سلام
من الان ٢٧ سال دارم ازدواج كردم در كودكي توسط شخصي آزار جنسي شدم به تكرار اون شخص از فاميل ها بود سنش بالا بود اولا نميفهميدم اين مسله يعني چي و بهم ميگفت به كسي نگو و منم نميكفتم ميترسيدم از خانواده ازش ميپرسيدم چرا اين جوري ميكني ميگفت كسي رو كه آدم دوست داره اين جوري ميكنه خيلي بچه بودم مثلا ٦ سالگيم يادمه ولي قبل اون نميدونم اذيت ميكرد يا نه يه يار كه سنم رفت بالا يه كم ميفهميدم نزاشتم اون كارو باهام يكنه چند بار خواستم به مامانم بگم به خواهرم بگم نميتونستم كه بالاخره يه بار كه انجام داد قسمش دادم كه به جون دخترت ديگه بهم دست بزني ميگم به همه ١٢ سال داشتم از اون موقع ديگه كاري نداشت قضيه رو سعي كردم فراموش كنم ولي هميشه يه گوشه اي از قلبم دهنم سنگيني ميكنه و اينكه من ازدواج كردم پرده بكارتم دكتر گفت ارتجاعيه نميدونم اون موقع اسيب ديده يا كلا مدلشه نميدونم چون تا يادمه كاملا آزار نميداد خيلي سطحي بود ولي يه هر حال من اذيت ميشدم الان كه اون همه سال ميگذره هميشه يه بغضي دارم يادم مي افته غمگين ميشم اون شخصم يه مدت تو دلم بخشيدم ولي الان نميتونم ببخشمش يه جا تو فيلم ديدم كه ميگفت بچه ها اسيب كودكيشونو تو ذهنشون ترميم ميكنن خودشون و از اون موقع حالم بدتر تا الان با هيچ كس اصلا حرف نزدم اولين بارمه اينجا بازگو ميكنم الان خوشبختم با همسرم ولي هميشه ميترسم بچه اي باهاش تنها باشه به همسرمم شك ميكنم نكنه اذيت كنه بچه ي كسي رو كه مياد خونمون خودم بچه ندارم هميشه در حال ترسم مثلا تو آسانسور بچه اي رو ميبينم وايميستم بره خونش تنها نميزارم اگه به مردم باشه يا دختر بچه اي هميشه تو پاركينك بازي ميكنه هميشه مراقبشم نكنه مرداي همسايه نگهباني اذيتش كنن دام ميخاد اون قسمت از ذهنم پاك شه فراموش كنم ولي نميشه هر جا از خرف از تجاوز كودك آزاري ميشه ميرم حموم يا جايي تنهايي گريه ميكنم كاش يك درماني باشه كه فراموش كنم هميشه ميترسم يه روز نتونم تحمل كنم و خودكشي كنم همسرمو خيلي درست دارم حتي شك ميكنم نكنه تو بچگي اونم اذيت كردن ببخشيد طولاني شد اميدوارم كمكي بكنيد ممنون ازتون