خسته شدم از زندگی مشترک. دوست دارم تنها زندگی کنم. یه دختر یازده ساله دارم. همسرم وقتی مهربونه خوبه باهام ولی همون لحظه اگه از چیزی ناراحت بشه با بی احترامی کامل باهام برخورد میکنه. به نظرم همه محبتاش دروغ محض یا برای رفع نیازش. برام شده یه آدم دوروی دروغگو.. جالبه اینقدری که به دخترم احترام میزاره یه هزارمشم به من نمیزاره. دخترمم دقیقا مثل خودش شده فقط به پدرش احترام میزاره. این رفتارشون باعث شده پرخاشگر بشم. خیلیم با هاش حرف زدم . قبول میکنه البته همه تقصیر ها رو میندازه گردن من.تهش میگه منم نباید اینجوری کنم ولی در عرض سه دقیقه همون فرد قبل میشه. به اندازه سر سوزن دوسش ندارم همه کارایی که میکنم بدون کوچکترین محبت فقط از روی عادتو وظیفه اس. افسردگی گرفتم. در ضمن خسیسم هست.