سرم تو زندگی خودم باشه
من حدودا دوسال پیش رفتیم باغ دوست بابام و عاشق پسرش شدم اما ترسیدم بهش پیام بدم با پیج فیکم پیام دادم امتحانش کردم و اون خوب از پسش بر نیومد و ذات واقعیشو نشون داد منم ولش کردم رفتم دانشگاه بازم مجاب شدم با فیک بهش پیام بدم و دادم و بازم باهم بهم زدیم
حالا رفته با بدترین و سبک ترین دختر دانشگاه رفیق شده باهم تو یک دانشگاهیم من هر وقت میبینم باهم حرف میزنن از حسادت میترکم واقعا خودم اعتراف میکنم حسادت،دختره گفته ما فقط همکلاسییم ولی همش باهم چت میکنن
دلم میخواد میونشونو بهم بزنم
نمیخوام با من رفیق باشه ولی دوستم ندارم با اون دختره باشه
بهم کمک کنید بی
بیخیال بشم برام مهم نباشه سرم تو کار خودم باشه