باسلام و وقت بخیر
دختری27ساله هستم حدود4سال با یه اقا ازطریق اینترنت اشنا شدم برای ازدواج چندماه اول مشکلی نبود ولی تمام شرایطی ک من خواستم گقتن تو یکسال پدرش فراهم میکنه اما چون تو شهرهم نبودیم گفت اگ بیکاری بیا تهران هم کارمیکنی هم باهم بیشتر اشنامیشیم منم قبول کردم وخونه ای ک اجاره کرد اوایل به بهانه خریدو ..میومد تااینک بازور و زدن اولینباربامن رابطه داشت من تاچندماه اوضاع تحمل کردم ولی بعدچندماه زنگ به پدرش زدم وگفتم همش میاد جلوخونه منم ازترس صاحبخونه راهش میدم هی گفت باهم ازدواج میکنم بعددوسال خونوادش اومدن بزور خودش خواستگاری ولی پدرش گفت نه عروسی میگیره نه خونه منم بحث کردیم ورفتن بعدشم من برگشتم شهرخودم وهی میومد جلوخونم با زبون همه رو گول زد ک میخوایم ازدواج کنیم ولی همچنان سرگردانم واقعا خسته شدم ازین وضعیت خواهشا راهنماییم کنید