مجرد بودن و بی انگیزگی

Question

سلام  ۱۲ساله واسه افسرده شدم درمانم پسرفت داشت پسرم ۳۷سالمه

Answer 1

ازدواج نکردم از مجردی خسته شدم

Answer 2

سلام
اول اینکه تشخیص افسردگی با پزشک و مشاوره بوده یا خودتون؟ چه نوع و چه میزانی بوده؟
و اینکه علت افسردگی چی بوده؟
و در صورت مراجعه به روان درمانگر  از ایشون ناراضی بودید؟
 آیا راه کاری بهتون ارائه میشده؟ اگر راهکاری بوده ، راهکار خوبی ارئه نمیشده یا شما بهش عمل نمیکردی؟ اگه راهکار خوبی نبوده علتش چیه؟ چرا فکر میکنید خوب نبوده؟ و روان درمانگرتون رو تغییر ندادین؟ اگر هم تغییر دادید چی شده بازم هم نتیجه نگرفتید؟
چرا پسرفت داشته؟ نظر خودتون اینه یا روان درمانگر بهتون میگفته پیشرفت نداشتید؟
دارو هم استفاده داشتید تا به حال تاثیرش چطور بوده؟ هنوز استفاده دارید یا قطع کردید اگر قطع کردید تحت نظر پزشک بوده یا سرخود؟

و در رابطه با ازدواج
اولا اینکه چرا تا به حال ازدواج نکردید و دوما به طور کلی چرا قصد ازدواج دارید؟ چه هدفی دارید برای زندگی و ازدواج؟

Comments

سلام.ممنون که جواب دادید پزشک تشخیص دادن  نوع افسردگی به من نگفتن ومیزان شدید ۱۲ سال پیش ازدواج ناموفق داشتم و همسرم دوران نامزدی طلاق خواست.عاشق پسری شده بود.من عاشق همسرم بودم.همسرم ۱۸ساله بود.من برای همسرم سنگ تموم گذاشتم اما اون عاشق پسر دیگه بود.اطرافیانش میگفتن سن نامزدت زیاده و طلاق بگیر چون من وضع مالی خوبی داشتم اطرافیان از حسادت نامزد منو به طلاق تشویق کردن.نامزدم به من گفت سنت زیاده ازت خوشم نمیاد و من اون پسرو دوست دارم.
بعدها فهمیدم ازدواج کرده و بچه داره وبعد شنیدن خبر ازدواجش خودکشی ناموفق داشتم.۶سال پیش ازدواج دوم داشتم ولی باز به فکر همسر اولم بودم.همسر دومو عاشقانه دوست داشتم.براش سنگ تموم گذاشتم.
همسر دوم مشکل جنسی داشت و توی رابطه درد زیاد و خونریزی داشت و بهش سرد شدم ولی فهمیدم سرطان بدخیم رحم داره.درمان شروع کردیم داشت خوب میشد که باز عود کرد و از دستش دادم.چهار ساله فوت کرده و من فقط توی گذشتم گیر کردم.فکر میکنم تقصیر من بوده.فکر ازدواج دوباره با همسر قبلم به فکرم میاد ولی اون همسرشو دوست داره.سه فرزند داره.دارو استفاده کردم ولی بعد از دست دادن همسر دومم دارو استفاده نمیکنم
دوسال پیش ازدواج سوم داشتم.نامزدی کوتاه بود.اختلاف سنی زیادی داشتیم.
۱۰ سال اختلاف داشتیم.همسرم بداخلاق بود.عادت داشت منو سیلی بزنه و کاری نمیکرد و هر روز توی خونه فامیل خودش دعوت میکرد و ریخت و پاش میکردن.من شاکی شدم و با مهریه زیادش طلاق گرفت.
مشاوره رفتم گفتن افسردگی شدیده و باید از فشار کارم کم کنم ولی من کارمو دوست دارم و با شرایط بد کار میکنم و درآمدم خوبه ولی حسرت بچه داشتن و خونه و زندگی داشتن دارم.خیلی خواستگاری رفتم مادر و خواهرام به فکر ازدواج من شدن.چون دوبار ازدواج کردم هر دختری خواستگاری نمیریم ولی من از زندگیم توقعی ندارم و میخوام بمیرم

---

خواهش میکنم
متاسفم بابت اتفاقات پیش اومده
نگفتید چرا میخواید ازدواج کنید چه هدفی دارید از ازدواج ، صرفا داشتن همسر و بچه؟ به نظرتون با ازدواج مشکلات حل میشن؟
و چرا خودکشی؟ دلیلتون برای خودکشی چیه؟ چرا میخواید بمیرید مرگ راه فرار از مشکلاته؟
قبلا چطوری اقدام داشتید چه روشی؟ لحظه اقدامتون چه حسی داشتید؟  به نظرتون منتظر هیچ چیزی هم بودید اون لحظه؟
و اینکه فقط یکبار بوده اقدامتون؟
علت قطع مصرف داروتون چی بوده چی شد که خواستید مصرف نکنید؟ تاثیر گذار نبود؟
چرا به حرف مشاورتون عمل نکردین درسته که شما به کار عادت کردید و دوستش دارید اما گاهی لازمه ازش فاصله بگیرید
شما از نظر روحی و ذهنی خسته اید احتیاج به استراحت دارید
هیچ برنامه مسافرت و سفری داشتید تا به حال؟ اگه رفتید تاثیری در حالتون نداشته؟
اگر نرفتید دوست دارید بهش فکر کنید؟ طبیعتا ممکنه الان حس و حال سفر رو نداشته باشید و من درکتون میکنم اما بهش فکر کنید

تمام ناامیدی شما از زندگی و افکار خودکشی ای و مرگ که دارید به خاطر افسردگیه که دارید
افسردگی هم مثل بیماریه جسمیه و باید درمان بشه و البته که درمان داره با مراقب پیگیری و....
و نکته مهم دیگر
به نظرتون شما الان قدرت تصمیم گیری لازم رو دارید؟ مخصوصا برای امر ازدواج؟

---

برای سر و  سامان دادن زندگی و داشتن نشاط برای داشتن خانواده مشکلاتم با ازدواج حل نمیشن.برای راحت شدن از این وضعیت زندگیم.بین روشهای مختلف بودم و رگ زدم و خونریزی کرد.حس میکردم میتونم به عشق سابقم برگردم ولی فکر اینکه متاهل بود و بارداری اولش بود منو کمک میکرد که خودمو زودتر بکشم ولی نتونستم و گریه کردم.منتظر بودم یه لحطه تموم بشه یا پاشم ببینم خواب بود.برای ازدواج همسراولم وشنیدن خبر بارداری اول رگ زدم و بارداری دومش روی دستامو سوزوندم.از وقتی از همسر اولم طلاق گرفتم سیگاری شدم و با ازدست دادن همسر دومم روزی یه پاکت سیگار میکشیدم و یه سال کامل توی شوک بودم و هنوز که هنوزه باور نمیکنم.باور نمیکنم رفت باور نمیکنم زندگیم این شد.من دارو سر موقع نمیخوردم و بعدا دیگه نخوردم
و دکتر نرفتم.کارم شهر دیگه ایه وانگار هر روز مسافرتم واز جاده خسته شدم
مسافرت تکراری شده.مسافرت ورزش و استراحت کاری پیشنهاد مشاور بود که مسافرت تکراری شده و بدنسازی میرفتم بدون مکمل و دارو ورزش میکردم و به سلامتیم اهمیت میدادم و توی خونه تمرین داشتم ولی الان تمرین نمیکنم
ازدواج به عهده مادر  وخواهران منه و خیلی اصرار دارن ازدواج کنم و زودتر نوه دار بشن و عجله خاصی دارن. ازدواج برای داشتن همسری که درکم کنه میخوام که بتونه حمایتم کنه و مثل خانوادم پشتمو خالی نکنه و سرزنش گر نباشه.همسری برای حمایت و همدردی لازم دارم

---

اینکه قصد دارید به زندگیتون سر و سامان دهید عالیه و خودش نشون دهنده اینه که شما حداقل یک امیدواری تو زندگیتون دارید ،
سر و سامان دادن به زندگی ، ازدواج و داشتن همسری که درکتون کنه ؛
از دست دادن مسئله کمی نیست و کنار اومدن باهاش هم سخته قبول دارم
اما دقت کنید شما دارید برای چه فردی تلاش میکنید؟
 توجه کنید شما دارید کم کم خودتون رو هم از دست میدید
واقعا ارزشش رو داره اینکه خودتون رو فدای یک رابطه تموم شده کنید؟
گاهی وقتها نمیشه یک چیزایی رو تغییر داد
ممکنه این حرف ها حال شما رو خرابتر کنه اما شما باید بپذیرید همسر اول شما تمام شده اون دنبال زندگی خودش رفته و الان کاملا مشغول زندگی شخصی خودشه شما باید با این مسئله کنار بیاید ، باید فراموش کنید اون رابطه رو و برای این کار باید اول بپذیرید ،
ببینید این حرف ها به حدی تلخه که حتی خودم هم تخلیش رو حس میکنم اما دقت کنید در تمام اون زمان هایی که شما با شنیدن خبر بارداری اون خانم سعی داشتید به خودتون آسیب بزنید اون خانم حتی ثانیه ای هم به شما فکر نمیکرده و تمام فکر و دغدغه اش زندگی شخصی و بچه اش بوده ،
این حرف ها رو نمیگم که حالتون بدتر بشه اصلا ، فقط میگم تا متوجه باشید ، تا بدونید دارید با خودتون چیکار میکنید ،
باور کنید حیفه ، حیف اون دست نیست؟ حیف شما نیست؟ به چه قیمتی؟
که چی؟ تهش چی میشه؟ هیچی
ببینید شما میتونید تمام این عشقی رو که دارید فدای رابطه تمام شده میکنید نگه دارید و برای هیچ فرد دیگه ای هم نه اصلا برای خودتون خرجش کنید ، به نظرتون شما لایق عشق نیستید؟ لایق دوست داشتن؟ قطعا هستید
پس اول از همه به خودتون بها بدید عشق بدید ،  
لطفا لطفا لطفاً اون رابطه و ازدواج اولتون رو فراموش کنید قدم اول برای حال بهتر شما پیدا کردن راهی برای فراموش کردن اون رابطه اس
و البته که راهش ازدواج مجدد نیست ، این اشتباهه کاملا ، پس اول راهی رو برای فراموش کردن پیدا کنید
خودتون به خودتون کمک کنید ، هیچ معجزه ای رخ نمیده
شما باید خودتون حرکت کنید و تلاش کنید ، هر چه قدر سخت
 و مطمئن باشید از پسش برمیاد ؛
حتما و حتما از میزان کارتون کم کنید و زمان استراحت داشته باشید به خودتون استراحت بدید ، خواب کافی ، تغذیه ، موسیقی خوب ، کمک کننده اس براتون ،
چرا تمرین و بدنسازی رو دیگه انجام نمیدید؟ اگر کلا باشگاهتون رو کنار گذاشتید کم کم دوباره شروعش کنید از یک ورزش سبک هم شروع کنید که زیاد خسته کننده نباشه براتون حتی میتونید باشگاهتون رو تغییر بدید
و زمان هایی رو برای پیاده روی و قدم زدن برای خودتون در نظر داشته باشید
و مورد مهم اگر روان درمانی رو کنار گذاشتید حتما باز هم مراجعه داشته باشید ، و اول مشکلات رو بپذیرید و بخواید که درمان بشید ، قدم اول درمان همینه پذیرش و خواستن ،
مصرف دارو هم چندان اهمیت نداره و حالا با تشخیص مشاورتون میتونید مصرف داشته باشید میتونید هم نداشته باشید

در رابطه با ازدواج هم
ازدواج خیلی خوبه اما با توجه به افکار و شرایط شما اصلا زمان مناسبی نیست
و نکته مهم ، مسئله ازدواج تماما به شما مربوطه و اصلا نباید به عهده مادر و خواهر شما باشه
برای ازدواج شما باید تصمیم بگیرید باید آمادگی داشته باشید و... خیلی مسائل دیگه که خب در حال حاضر پیشنهاد نمیشه
باز هم میگم شما هنوز رابطه و ازدواج اولتون رو فراموش نکردید هنوز مشکلات رو نپذیرفته اید و تا زمانی که فراموش نکردید و نپذیرفته اید به ازدواج مجدد فکر نکنید
لطفاً به جای فرار از مشکلات به هر شکلی ، باهاشون کنار بیاید قبولشون کنید خودتون رو درک کنید و دوست داشته باشید

امیدوارم براتون کمک کننده باشه

---

خانمید یا آقایید نمیدونم ولی میاد خانم باشید خانم عزیز من خیلی خیلی  ممنونم از کمکتون و وقتی که صرف خوندن مشکلات من و جواب دادن کردید
ای کاش همه چی به راحتی حرف بود حرفاتون خیلی عالیه ولی من نمیدونم باید چطوری شروع کنم و از افسردگی شدید نجات پیدا کنم

---

مهم نیست خانم یا آقا بودن
خواهش میکنم من کاملا درکتون میکنم ، میدونم و میفهمم چی میگید من خودمم دچار افسردگی شدید شدم ، هنوزم هستم اقدام به خودکشی هم داشتم حتی ، کاملا متوجه شرایطتتون هستم ؛
اما باور کنید اول باید بخواید
من بهتون گفتم قدم اول برای شروع،  برای نجات پذیرش و خواستنه

---

ممنون امیدوارم افسردگیتون خوب بشه.سعی میکنم چیزایی که گفتید انجام بدم

Answer 3

سلام.

فکر میکنید اگه ازدواج کنید افسردگیتون رفع میشه؟

اقتصاد داغون ایران رو هم ببینید.

بیکاری.... تورم بالا که همه چیز گرون شده.... ماشین خیلی گرون.... خونه خیلی گرون.... بازار مسکن خیلی راکد.... اجاره خونه بالا... زندگی کلی خرج داره.....

اونایی که ازدواج کردند هم یه جور دیگه افسرده شدند. باز شما مجرد هستید این همه خرج لازم نیست بدید. خرج زن و بچه لازم نیست بدید. مشکلاتتون کمتره. وضعتون بهتره.

Comments

سلام.اینجور فکر نمیکنم. درست میگید این چیزا توی کشور عیانه

---

خیلی پولداری یزدان؟
باید خیلی پولدار باشی که تو این اوضاع اقتصادی بخوای زن بگیری؟