با سلام و خسته نباشید.بنده 33سالم هست کارمند هستم و تحصیلاتم کارشناسی ارشد هست.خواستگارانی که تا به حال داشتم همه از من کوچیکتر بودن.حتی وقتی 22 ساله بودم مثلا خواستگار20ساله داشتم.همیشه از این بابت زجر کشیدمو میکشم.اینکه مادرم پشت تلفن به خواستگارها میگه که نه سن دخترم از پسر شما بزرگتر هست و بعد اونا معذرت خواهی میکنن و تلفن رو قطع میکنن خیلی اعتماد به نفسمو ازم گرفته.جوری که دیگه الان روم نمیشه سنم رو به کسی بگم و سعی میکنم سریع دور بشم از اون جمع.چون میدونم اخرش چی میشه.الان یک خواستگار خیلی خوب دارم که واقعا از لحاظ دینی تحصیلی موقعیت اجتماعی خیلی بهم نزدیکن ولی واقعا حتی خجالت میکشم بهشون بگم ازشون سه سالو نیم بزرگترم.یک جلسه بیرون صحبت کردیم و خود ایشون گفتن باید حدود 25سالتون باشه من حتی جرات نکردم بگم اره یانه و سکوت کردم.اصرار زیادی کردن برای جلسه دوم و خواستگاری رسمی حتی مادرشون بهم زنگ زدن و ازم شماره تماس مادرمو خواستن ولی من رد کردم و بهانه اوردم که جوابم منفی هست.علیرغم میل باطنی زیادم برای زندگی با ایشون بخاطر اختلاف سنم باید بازم فرار کنم و نه بگم.منو راهنمایی کنید لطفا.ممنونم