سلام خوبین
من یه دختر ۱۸ سالم امسال کنکور دارم
دیروز با خواهرم سر یه موضوع چرت دعوا کردم و کار به گیس و گیس کشی کشید
بعد مامانم بلند شد گفت تو بزرگی بشیین زمین
گفتم چرا هر بار طرف اونو میگیرین
گفت تو بازم با دوس پسرات سر لج افتادی رو من و ابجیت خالی نکن ( من بخاطر درسم حدودا یه ماهی میشه با دوس پسرم کات کردم ولی بهشون نگفتم ؛ خودمم یدونه دوس پسر داشتم که ۱ سال و نیم بیشتر بود ک باهم بودیم )
مامانم گفت تو برو سرتو بکن تو *** همونا ( یعنی همون دوست هام )
بعد برگشتم گفتم شما خب جا نمیدین منم مجبورم خودمو با اونا سرگرم کنم
بعد مامانم برگشت بهم گفت تو ام مثل دختر عموت جنده ای از این پسر به اون پسر ( درحالی ک اصلا اینطور نیست من تو این یه سالو نیمی ک با رلم بودم حتی یه بار هم با یه پسر دیگه ای حرف نزدم )
من از این کلمه بدم میاد واقعا نسبت بهش تنفر عجیبی دارم عصبی شدم برگشتم گفتم خب شما ک به ادم محبت نمیکنین منم مجبورم برم از یکی دیگه گدایی محبت کنم
مامانم برگشت گفت نه تو جنده ای عین فامیل بابات ؛ خفه شو
منم گفتم خفه نمیشم راستشو دارم میگم بعد تسبیحو پرت کرد سمت من گفت دستای کثیفتو به تسبیح من نزن
منم گفتم میخام پارش کنم
پاشد چاقو آورد گفت میکشمت منم بدو بدو رفتم تو دستشویی و درو قفل کردم که بعد با ابجیم اومدن دم در دستشویی و گفت جرات داری بیا بیرون خودم میکشمت به خدا قسم میکشمت
از تو دستشویی داد زدم ک تو همیشه بین من و ابجیم فرق میزاری منو از خودت میرونی و حرفایی ک خیلی وقت بود تو دلم بود از این تبعیض
اومدم بیرون گفت پامیشم بزنمت با چاقو عذر خواهی کن
چند لحظه گذشت و من مجبورا عذر خواهی کردم
بعد الان با ابجیم سر اینکه گفتم تکالیف رو از گروه بردار بفرست دعوا کردیم
بابام برگشت گفت تو کی هستی ک به مامانت توهین میکنی
خودم میکشمت مامانتون هرچی بگه باید همون بشه ( مامانم فک میکنه مثلا منو بردن کلاس و اینا مهربونیه یا محبته
درحالی که اگه با من مث یه آدم خراب برخورد نکنه خیلی خیلی بهتره و من لااقل فک میکنم محبت میکنه ولی اونا اینو نمیفهمن میگن کارایی ک ما برات میکنیم محبته )
۳ نفر از اعضای خونه طرف همن من موندم این وسط
نمیدونم چیکار کنم
هیچ کس به حرف من گوش نمیده ک
همه باهام مخالفن
واقعا دغدغه * کنکور کمه اینام هی هرروز اضافه میشن
تورو خدا یکی کمکم کنه دیگه دارم روانی میشم