سلام.من خیلی حالم بده .احساس خیلی بدی دارم . نمیدونم از زندگی چیمیخوام. ب هیچی علاقه ندارم .هیچی حالمو خوب نمیکنه .با هیچی خوشحال نمیشم .۲۲ سالمه ۳ سال پیش با اصرار پدر و مادرم با پسر خاله م که دانشجو بود ازدواج کردم. ب دلیل این که سربازی نرفته بود و کاری نداشت و همچنین قد کوتاهش جوابم منفی بود ولی در آخر با اصرار مادرم راضی شدم .ولی الان خیلی پشیمونم .البته الان باتوجه به این ۲ ماهه باردارم پشیمانی فایدهای نداره.از بارداری هم راضی نیستم نمیتونم زیر بار مسئولیت برم اونم بااین همه حس و حال بد .همه همسن و سالای من یا مجردن یا متاهل بدون بچه .البته این که همسرم منو محدود میکنه این پشیمونی رو بیشتر میکنه.میگه هیچی آرایش نکن حتی یه کرم . میگه چادر سرت کن .یه تار موم پیدا میشه همش میگه موهات همه بیرونه حرص منو در میاره . کار نداره پول نداره منو اصلا بیرون نمیبره .الان که نمیدونم دوس دارم اصلا باهاش بیرون برم یا نه چون قدش یکی دو سانت کوتاه تر از کنه هم اینکه همش گیر میده دیگه حوصله هم ندارم که باهاش برم بیرون . الان خونه نداریم من خونه مامانمم و شوهرم رفته تو یه شهر دیگه کار کنه.خیلی حالم بده خیلی.دوستام جلو چشمام دارن نهایت استفاده رو از زندگی میکنن و خوشن ولی من تو سن ۲۲ سالگی پیر شدم . صورتم چروک افتاده و حالم بده از هیچی لذت نمیبرم . چن باری خواستم خودکشی کنم ولی میترسم . الانم که باوجود یه بچه از همه بدبخت ترم .کمکم کنین لطفا.