درود
من یک ترنس ام تو اف هستم
و به خودم باور دارم اما این باعث نمیشه بر ناراحتی هایی که در این مسیر تجربه میکنم غلبه کنم
من ۲۶ ساله هستم و در خانواده ای به شدت آزاد و راحت بزرگ شدم و از طرفی اصول اخلاقی زیادی رو دارم که بهشون همیشه پایبند بودم
مدتی قبل با فردی بود و این ارتباط من از ۱۶ سالگی شروع شد و در ۱۸ سالگی ما به این باور رسیدیم که میتونیم همسر هم باشیم و به شدت ایشون مرد خوب و دوست داشتنی بودن و زندگی خوبی با هم داشتیم تا دو سال پیش که این آقا که واقعا همسر من بودن در یک تصادف جانشین رو از دست دادن
در تمام سال هایی که باهاشون زندگی کردم دوسشون داشتم و مرگشون باعث تحمل رنج بسیاری بر من شد
در این دو سال مرد های زیادی برای رابطه جنسی سمت من اومدن اما من همه رو رد کردم چون رابطه جنسی ملاک من نبوده و نیست
به علاوه ابن ها پیشنهادات زیادی از مردانی که به عنوان همسر به سمت من اومدن داشتم و خب بیشتر این آقایون متاهل بودن و من ردشون کردم و اون تعدادی هم که ممکن بود گزینه های خوبی باشن رو بعد از کمی زمان متوجه شدم که مناسب هم نیستیم
دو سال کامل من تنها بودم و حتی رابطه * جنسی نداشتم چون واقعا خودم رو یک زن میدونم و نمیتونم بر خلاف این عمل کنم
الان دقیقا چهار ماه و هجده ساعته که به طریقی با مردی آشنا شدم که در همون لحظات اول عاشقش شدم و با وجودی که میدونستم متاهل هستن به این حس علاقه ادامه دادم
میدونم بودن با یک مرد متاهل درست نیست و همیشه هم در موردش دارم رنج میکشم ایشون هم همینطور چون همیشه من میگم نمیتونم تحمل کنم همسر من باشی و در آغوش دیگری هم باشی و اولویت آخر باشم و حتی اگه اولویت اول هم باشم خیلی سخته و ایشون هم به شدت از اینکه به همسرشون دروغ میگن و خیانت میکنن ناراحت هستن
اما خیلی دوسش دارم و ایشون هم به قدری منو دوست دارن که چندین بار وقتی تلاش کردیم منطقی باشیم و به صلاح جفتمون رفتار کنیم و جدا بشیم ساعت ها اشک ریختیم و گریه کردیم و احساس خفگی رو تجربه کردیم و حتی بدون اینکه فکر کنیم به هم برگشتیم
ایشون همسر اولشون رو دوست دارن و منو هم دوست دارن چون یک دوجنسگرا هستن و من ترنس هستن و خودم رو یک زن میدونم و دوست دارم مثل یک زن تصمیم بگیرم
ما حتی برای اینکه رابطه * ما ایجاد حساسیت نکنه با تمام خانواده * هم آشنا شدیم اما به عنوان یک دوست و حتی این باعث شد من الان با دیدن همسر و بچه های ایشون حس درد بیشتری رو تجربه کنم چون دارم به خودم در مرحله * اول و در مرحله * دوم به همسر ایشون و خود ایشون خیانت میکنم
الان نمیدونم چیکار باید بکنم
از طرفی من و نیاز هام و مردی که عاشقش هستم و اصول اخلاقی که دارم
از طرفی ایشون و نیاز هاشون و منی که عاشقم هست و اصول اخلاقی که باعث میشه نتونه
راحت بگم نه پای رفتن داریم و نه توان موندن
خیلی تو عذاب هستیم
هر دو ما
هم من و هم ایشون
تروخدا بهم راهکار بدید
من باید چیکار کنم
ایشون باید چیکار کنه