با سلام به مدت حدود دو ماه با پسری آشنا شدم البته خاستگاری به صورت سنتی بود و با واسطه اشنا شدیم در طول این مدت چون در دو شهر متفاوت بودیم بیشتر با هم به صورت تلفنی و پیامک ارتباط داشتیم البته چون خاستگارم در تهران بود و من هم تا چند ماه قبلا در تهران دانشجو بودم و برای کار دانشگاه دو مرتبه به تهران میرفتم و هربار دو روز با هم ملاقات داشتیم بیشتر خصوصیات ما شبیه هم هست و خیلی سریع به هم وابسته شدیم و خیلی حرفای عاشقانه به هم میزدیم. تا اینکه دو شب قبل مراسم بله برون شد در جلسه دو خانواده از رفتار و توقعات هم ناراضی بودن پدر خاستگارم طوری میخاست مراسم برگزار شود که کاملا مخالف چیزی بود که خاستگارم به من گفته بود دوست دارد باشد و همین طور خانواده ام هم به این شکل ناراضی بودن مثلا می گفت مراسم عقد نگیریم که پول آرایشگاه و لباس ندیم و خواهرش میگفت پول میوه و شیرینی ندیم با این حرفا کنار اومدیم و قرار شد تا نزدیک عقد خودمون به نتیجه ای برسیم و رسید تعیین مهریه ای ما 400 سکه پیشنهاد دادیم و اونا 110 ما انتظار داشتیم اونا یه چیزی این بین انتخاب کنند و ما قبول کنیم ولی اصلا یه سکه حاظر نمیشدن بیان بالا البته وقتی تعداد سکه را پدر خاستگارم اعلام کرد گفت اگه موافق هستید صلوات بفرستید و خورشون صلوات فرستادن من ناراحت شدم و مجلس را ترک کردم در طول این مدت داماد خاستگارم که وکیل بود مجلس را با دادگاه اشتباه گرفته بود و همش صحبت از جدایی و گرفتن مهریه می کرد و حتی که پدر خاستگارم راضی به 400 شد با اشارهایشون رو پشیمون کرد و در نهایت به این نتیجه رسیدن که تا فردا دو خانواده فکر کنن و نتیجه را بگن
بعد پایان مراسم به خاستگارم پیامک دادم اون شب برخورد معمولی داشتن و از این که مراسم ترک کردم ناراحت بودن ولی روز بعد برخورد تندی داشتن و وقتی من از ایشون خاستم که با هم صحبت کنیم و به هر نتیجه ای که رسیدیم با شناخت باشد قبول نکردن
ایشون خیلی زیاد به حرف بزرگترها احترام میگزارن و حتی حاضر هستند که بزرگترها برای زندگی ایشون تصمیم بگیرن حتی مخالف نظر خودش همچنین ایشون خیلی با خواهرشون صمیمی هستند و چیزی را از ایشون مخفی نمیکنن البته گفتن که بعد عقد میخان که به جای خواهر به من بگن ولی من در شب بله برون متوجه شدم خواهرشون حاضر نیستن از موقیت خودشون بگذرن و چون تک دختر هستند خیلی برای خانوادشون عزیز هستند و حرف حرف ایشون هست و با توجه به اینکه خاستگارم خیلی به حرف بزرگترها اهمیت میدهد این زندگی برای من سخت است ولی ایشونرو دوست دارم و با پیامکی که بین هم رد و بدل شد همه چیز تمام شد حالا من چکار کنم؟ با ایشون تماس بگیرم یا پیامک بدک؟
البته ایشون من و خانواده ام را مقصر میدانن و میگن رفتار درستی نداشتیم و خانواده ام خانواده ایشون رو مقصر میدانن و میگن حاضر نیستن یه ریال پول خرج کنن و پول آرایشگاه و لباس ندن وکلا قضیه رو تموم شده میدونن. ایشون خیلی لارج هستند و اصلا خسیس نیستن
حالا من چکار کنم دوستشون دارم ولی انتظار نداشتم علاقه ایشون به من اینقدر زود از بین بره
خواهش میکنم منو راهنمایی کنید