با سلام چند ماه قبل پسری با خانواده به خاستگاری من اومدن و در طول این مدت 4 بار با هم بیرون رفتیم و روزا تماس تلفنی و پیامکی فراوانی داشتیم خیلی زود با هم صمیمی شدیم و حرفای عاشقانه به هم میزدیم و بیشتر خصوصیات و خاسته هامون مثل هم بود تا اینکه دو شب قبل قرار شد خانواده ها مهریه تعیین کنن و در مورد مراسم صحبت کنند. البته خاستگارم قبلا به من میگفت که هرچی بزرگترها میگن و خودش اصلا حاضر نبود نظری بدهد ولی در مورد نوع مراسم با هم صحبت کرده بودیم در این جلسه پدر خاستگارم مایل بود طوری مراسم برگزار شود که مخالف نظر خاستگارم و خانواده ام بود. من تعجب کردم که برای پدرشون نظر من و پسرشون اهمیت نداره و خاستگارم قبلا چیزی به پدرشون نگفته. در اخر قرار شد تا تاریخ عقد به یه نتیجه ای برسیم رسیدیم به مهریه پدر ایشون گفتن 110 و فورا گفتن اگه موفق هستید صلوات بفرستید و خودشون صلوات فرستادن بعد گفتن حاج خانم یعنی مادرم سکوت کردن و راضی نیستن. پیشنهاد خانواده ام 400 تا سکه بودو میخاستیم چیزی این بین انتخاب بشه. با حرف پدر خاستگارم و اینکه اصلا نظر من و پسرشون مهم نیست ناراحت شدم و جلسه را ترک کردم. خانواده اونا اصلا حاضر نبودن حتی یه سکه هم بیشتر کنن دامادشون که وکیل بود جلسه را با دادگاه اشتباه گرفته بود و همش صحبت از جدایی و گرفتن مهریه میکرد حتی پدر خاستگارم که به 400 تا راضی شدن با یه اشاره پشیمونشون کردن و قرار شد تا فردا دو خانواده فکر کنن و به نتیجه ای برسن
بعد مراسم به خاستگارم پیامک دادم ایشون از اینکه مراسم را ترک کردم ناراضی بودن و از من توقع نداشتن و رفتار من و خانواده ام را نادرست میدونستن و خانواده ام رفتار اونا رو نادرست میدونستن و میگفتن اونا راضی نیستن پولی خرج کنن آخه پدرشون گفته بود مراسم عقد نگیریم که پول آرایشگاه و لباس ندیم خواهرشون میگفت پول میوه و شیرینی ندیم
روز بعد به ایشون پیامک دادم که با هم صحبت کنیم و با شناخت درست به نتیجه ای برسیم ولی ایشون رفتار تندی داشتن و منو و خانواده ام رو مقصر میدونستن و میگفتن شما دنبال مادیات هستید و چندین پیامک بین ما رد بدل شد و در آخر برای همیشه از من خداحافظی کردن
تا قبل اون شب همه چیز خوب بود ایشون با خواهرشون خیلی صمیمی هستند و خواهرشون چون خودش برای عقد و عروسیشون مراسم نگرفته بودن خودشون و شوهرشون حاظر نبودن برای ما هم مراسمی گرفته بشه و مهریه ای بالاتر داشته باشن و چون تک دختر هستند خیلی برای خانوادهشون عزیز هستند حرفشون سنده
ولی من ایشون رو دوست دارم انتظار نداشتم ایشون هم اینقدر زود از من بگذرن خانوده ام میگن که خانوادشون رفتار درستی ندارن و همه چیز رو تموم شده میدونن من چکار کنم؟ درسته که به ایشون پیامک بدم ؟چی بگم؟ ایشون رو دوست دارم و چون خبر نامزدی ما بین فامیل پخش شده هم خیلی ناراحت هستم که حالا همه چیز به هم خورده
خواهش میکنم راهنماییم کنید