حس درد دارم درسته شاید مشکلم در برابر شما مسئله * بزرگی نباشه ولی نمیدونم چیکار کنم دیگه زنده و مرده بودنم رو نمیتونم تشخصیس بدم در ظاهر زنده ولی در باطن مرده؟ چرا نمیتونم از زندگی لذت ببرم؟ میدونید .. حس میکنم دارم به دنیا و ادامای اطرافم بیتفاوت میشم من دیگه برای چییزی تلاش نمیکنم چرا اینطوری شدم من فقط نمیدونم نمیتونم از کسی متنفر باشم چرا من میترسم؟ من دیگه نمیتونم کاری بکنم خیلی حالم بده حس میکنم دیگه به هیچ چیز و هیچ کسی نمیتونم علاقه * نشون بدم حتی صحبت کردن تفکر همچیم حس میکنم دست خودم نیس فکر میکنم دارم سر میشم هیچ چیزی حس نمیکنم حتی وقتی کسی بهم اهانت و ضربه میزنه واکنش خاصی نشون نمیدم میشه گفت حس نمیکنم مسله بعدی به عنوان * پسر نمیتونم مثل پسر ها فکر کنم میدونید چی میگم نمیتونم درست توضیحش بدم.. من چطور باید از پس زندگیم بر بیام؟ خستم خیلی میدونید نتوسنتم درست توضیح بدم و همه چی درهم برهم شد