سلام من دختر مجرد و ٣٠ ساله ، شاغل و فوق لیسانس هستم. از دوران دانشگاه با خودم خیلی درگیری درونی داشتم و با خصوصیات ظاهری و باطنیم کنار نمی اومدم بنابراین توقع نداشتم هیچ پسری از من خوشش یاد. تا ٢۵ سالگی خاستگار نداشتم اما کم کم اعتماد بنفس پیدا کردم و خاستگار پیدا کردم .قبل ازون شاید تو دلم به هر کسی راضی میشدم اما کم کم توقعاتم بالا رفت و بغیر از کسی که کار رسمی داشته باشه تحصیلات بالا با اختلاف سنی حداکثر ۵ سال و ظاهر مناسب قد حداقل ١٠ سانت بلندتر از خودم، نمیتونم به هیچ کسی اجازه بدم برای شناخت بیشتر جلو بیان و اکثرا همون اول با پرسیدن اون معیارا رد میشن. خودم در محیط کار همکاری دارم که خیلی بنظرم با هم متناسبیم اما از طرف اون تا بحال اقدام مستقیمی صورت نگرفته، اوایل مادرش اومد اما خبری نشد و سال بعد خودش پرسید ازدواج کردم یا نه که من جواب دادم خیر و اونم گفت میخاستم یکی از فامیلامونو برای اشنایی معرفی کنم بهتون اما تحقیق کردم صلاح نیست. منم واقعا گیر افتادم هر کسی رو با اون مقایسه میکنم و واقعا نمیفهمم این آدم اصلا به من فکر میکنه یا نیتش واقعا اینه بفهمونه منتظرش نباشم. البته اینم بگم شاید سالی یکبار ببینمش و هیچ برخورد باهاشون نداشتم که نشون بدم بهش علاقه دارم یا منتظرشم. الانم خاستگاری دارم با اختلاف سن ده سال و اختلاف قد ۵ سانت من نمیتونم ایشونو بپذیرم اما اون با یبار دیدن اصرار داره حتما حرف بزنیم و من بیشتر بشناسمش شاید نظرم عوض بشه. اما من نمیخام .. واقعا تحت فشارم از طرفی بالا رفتن سنم از طرفی اصرار خانواده اما دلم نمیتونه هر کسی رو قبول کنه..چکار کنم بصلاحم هست؟