سلام ببخشید من خواستگاری دارم که از فامیل های دورمان هست با هم با اجازه پدرم اشنا شدیم که اخلاق همدیگه رو بهتر بشناسیم.من رفتارهایی دیدم که احساس میکنم اعتماد کامل به من نداره حتی با اینکه میگه من همیشه به تو اعتماد دارم.اون همیشه سر من میترسه و نمیزاره با کسی زیاد گرم بگیرم از هم جنس های خودم بعضی وقتا میگه خودت تنهایی بیرون نرو و حتما مامانت و... یکی باهات باشه.و اینکه نمیزاره من با کسی تو دانشگاه دوست باشم و میگه به کسی اعتماد نکن من خوبی تورو میخوام ولی من خودم دوست دارم یه دوست داشته باشم.واینکه سرچیزهای پیش پا افتاده سریع ناراحت میشه احساس میکنه وهمش به من میگه تو خیلی کنجکاود به همه جا و پسرا نگاه میکنی که من اصلا این اخلاق ندارم اینقدر سروسنگین هستم که اینجوری نیسم.* بارتو فروشگاه به من میگف اینقدر میری و میای و همش داری به اون پسره میخندی و نگاه میکنی در صورتی که من اصلا هواسم به اون سمت نبود و هواسم به جمع کردن خرید بود.حتی یه باردیگه سرانلاین بودن تلگرام که چرا نت روشن کردی و به من نگفتی اونم خودش اشتباه کرده بود چون من اصلا نرفته بودم ولی باز منو مقصر میدونست.حتی میترسه ازاینکه من با خالم رفت و امد داشته باشم پون از من واسه پسرش خواستگاری کرده فکر میکنه حالا اونا چیزی به من میگن در صورتی که اصلا اونا تو این فکرا نیسن ومن جواب نه به اونا دادم هرچقدرم باهاش حرف میزنم که این فکر از فکرش بیاد بیرون بازم یه فکرایی میکنه.منخودم این خصوصیات اخلاقی رو ندارم و الان بعدیکسال خیلی سختمه و احساس میکنم نمیتونم تحمل کنم حتی هنوز نامزد نکردیم.میخوام یه تصمیم درست بگیرم واسه اینده خودم و حتی بازم بعضی ازخواسته هاش واسم سخته.ممنون از راهنماییتون