من خيلي تنهام دو تا خواهر دارم همش دعوامون ميشه ؛ اهر وقت دعوامون ميشه تمام درد و دل ها…رفت و أمدها م رو تو سرم ميزنن ؛ ميگن من باعث كل بدبختي هام، سريع به پدرم زنگ ميزنن و ميگن ، اونم مياد منو دعوا ميكنه و كتك ميزنه ، خواطر بزرگرم چند بار منو أز ماشين ش و اتاق ش بيرون كرد ؛خواطر كوچيكم بهم ميگيد بيكار بي پول بعد يه مدت سركار رفتم يك بار ميخواستن بهم تجاوز كنن فرار كردم … يه بارم با يه مردي تو محيط كار دوست نشدم كتكم زدند؛
خونه همش با خواهرام درگيرم ؛ جريان كتك رو گفتم بعد هي تو سري بهم ميزدند، يا اكثرا ميگن فلاني بهت ر…، هيچكس تحويلت نميگيره
، تو به ما حسودي ميكني رواني ، ،
دوستي هم ندارم ،
دخترهاميگن زيادي ساده يي،
دوست پسري هم تا حالا نداشتم،كلا زياد معاشرت نداشتم و ندارم كه پسري پيدا كنم ،
بعضي أوقات فكر ميكنم شايد من ادم بدي أم ،
چيكار كنم كمكم كنيد