سلام خسته نباشید.
من خواستگار زیادی داشتم و دارم و هر جا میرم همه از اخلاقم و رفتارم و پوششم راضین و همیشه برام * خواستگار پیدا میشه هر جا میرفتم چون تقریبا خانواده خوبی هم دارم.اینا رو نمیگم از خودم تعریف کنم میگم ک با توجه ب همه شرایط جوابمو بدین.خواستگارا تا قبل یکیشون ک جدی شد،همه در مرحله ای بودن ک مامانه میومد،بعد زنگ میزد با پسرشون بیان ک ما میگفتیم ن.
تا اینک حدود چهار ماه پیش یکیشون جدی تر شد چون مامان بابام خیلی راضی بودن و منم خیلی چیز زیادی درک نمیکردم،از ظاهرش خوشم نمیاد ولی ب خاطر * سری مسائل ک خانوادم خیلی بزرگشون میکردن برام و مهم جلوه میدادن برام،منم نمی فهمیدم دور و برم چی میگذره و عمین جوری گذشت و گذشت تا قرار شد بریم حرم عقد کنیم.
رفتیم و من همچنان در خلصه و بهت ب سر میبردم و هیچکس نبود روشنم کنه.ولی الان ک چند روزیه ک بعد از عقد یا همون صیغه دائم بهتره بگم ک تو حرم خونده شده بیشتر میبینمش میبینم نمیتونم تحملش کنم و اصلا ازش خوشم نمیاد و نمیتونم باهاش کنار بیام.همش کارم گریه شده.چون همه فهمیدن راه برگشت ندارم و نمیتونم بگم دیگ نمیخوام.یه هفته دیگ هم قراره محضر عقد کنیم و ثبت رسمی شه و مراسم بگیریم و مهمون دعوت کردیم.
نمیخوام مامان بابام اذیت شن و ناراحت ولی واقعا دوسش نداذم و نمیتونم تحملش کنم همش ازش فرار میکنم و حس میکنم اصلا ب من نمیخوره و دذسته وضعیت خوبی داره ولی من ایده آلایی ک دارم با این خیلی فرق داره
خواهش میکنم زودتر کمکم کنین خیلی دارم سختی میکشم و اطرافیانم اذیت میشن.میشه راهنمایین کنین زودترررررر