شعری از مولوی در خصوص دعا:
سبب رد دعا
گاه دعا به اجابت نمی رسد به خاطر گناهان دعاکننده، و گاه دعا به اجابت نمی رسد به خاطر آنکه به مصلحت دعاکننده نیست.
تو همی خسبی و بوی آن حرام می زند بر آسمان سبزفام
همره انفاس زشتت می شود تا به بوگیران گردون می رود
بوی کبر و بوی حرص و بوی آز در سخن گفتن بیاید چون پیاز
گر خوری سوگند: من کی خورده ام؟ از پیاز و سیر تقوی کرده ام
آن دم سوگند، غمازی کند بر دماغ هم نشینان برزند
بس دعاها رد شود از بوی آن آن دل کژ می نماید در زبان
اخْسَئُوا آید جواب آن دعا چوب رد، باشد جزای هر دعا
دزدکی از مارگیری، مار بُرد ز ابلهی آن را غنیمت می شمرد
وارهید آن مارگیر از زخم مار مار، کشت آن دزد او را زارزار
مارگیرش دید، پس بشناختش گفت: از جان، مار من پرداختش
در دعا می خواستی جانم از او کش بیابم مار، بستانم از او
شُکر حق را کآن دعا مردود شد من زیان پنداشتم، و آن سود شد
بس دعاها کآن زیان است و هلاک وز کرم می نشنود یزدان پاک