من سو همسرم دوساله سیغه دائم هستیم و یه پسر یکساله داریم از اولش روز خوشی نداشتم باهاش تاالان دروغگو به شدت دائم دروغ میگه حتی تویه تعریف هاش از سرکار رفتن فراریه هروقت غمگینم حالمو خوب نمیکنه و راحت میخوابه بدون اینکه به منو حالم فکر کنه خیلی آزار و اذیت روحی میبینم میخوام جدا بشم کمکم کنید راهنماییم کنید ک چطور ازین وضعیت خلاص بشم .فرصت هایه زیادی بهش دادم درست نمیشه هیچوقت بااینکه میدونه چمه و چی میخام و باید چکار کنه ولی هیچ قدمی بر نمیداره برای اروم کردنم و برایه ساختن زندگیمون یا حتی قشنگ کردن زندگیمون.من از شبایی ک بی توجهی شو نسبت به خودم میبینم و تاصبح بیدارمیمونم و اون راحته راحت میخوابه خسته ام از روزایی ک اشک هامو میبینه و دلش برام نمیسوزه خستم عشقی تو زندگیمون نیست حس میکنم همش عادته عشق نیست.تکیه گاه نیست برام پشتم نیست مراقبم نیست .من خیلی تنهام من از بچگی آزار روحی زیادی رو چشیدم الانم ک مادر شدم خودم تو سن کم بیشتر آزار دارم میبینم چون میدونم چیزی تعغییر نمیکنه میخوام جدا شم و نیاز دارم یه نفر راه درست و بهم نشون بده .من خیلی تلاش کردم واسه خوب کردنش اما خودش نمیخاد درست بشه و کار کنه و آینده پسرم در خطره من ک خیلی داغون شدم نمیتونم بخندم غذام روزی یه وعده اس یه لقمه .افسردگی گرفتم از بس از درد پر شدم گریه میکنم وسردرد هایه طولانی دارم اون باهام اینکارو کرده نیاز دارم یکی راهنماییم کنه