سلام من 12سالمه
امروز تولدمه من امروز بیشتر از هروز گریه کردم باورتون میشه بابام میگه برو ماتورو دوست نداریم بزور تحملت میکنیم ازخونه مابرو بو خونه عمت خاله هات ولی اگر اونا منو دوست داشتم میرفتم وهیچ کدومشون نزدیک نیستند من هروز چند بار گریه میکنم ولی امروز تولدمه که نزارن گریه کنم این حرف هارو بهم میزنن من دیگه خسته شدم امتحان پایانی دارم حتی چند بار دست به خودکشی زدم نزاشتن مامان و بابام چند بار میخواستن از هم طلاق بگیرند ولی نگرفتن و نمی دونم با این رنج و عزاب چطوری زندگی کنم چیکار کنم؟