سلام و عرض ادب. دختری33ساله هستم. با والدینم و 2برادرم زندگی می کنم. والدینم وابستگی شدیدی به مادرانشان و مادرانشان نیز وابستگی شدیدی به آنها دارند در حدی که مادربزرگ هایم همیشه از تمام مباحث روزمره ما با جزئیات مطلعند. متأسفانه هردو بسیار جاهل هستند و از قدیم الایام اختلاف شدید داشته اند و دخالت ها و راهنمایی هایشان زندگی ما را تاریک و روان فرسا ساخته. به دلیل اختلاف مادربزرگ هایم، زندگی والدین من تحت الشعاع قرار گرفته و به مرور علاقه بین والدین من جایش را به نفرت داد. حال آنچه آزاردهنده تر از همیشه است عدم اعتماد بین والدینم میباشد که ما فرزندان را بازیچه این دعواها کرده اند. مادرم و مادرش معتقدند که خانواده پدری ام سعی دارند با جادو و سحر به ما آسیب برسانند( البته لازم به ذکر است که یک سری رفتارهای مشکوک را خود من نیز مشاهده کردم و چندین بار آنها را امتحان کردم و مطمئن شدم که نیات پلیدی دارند) اما در هر حال به مؤثر بودن این دعا و طلسم ها اصلاً باور ندارم. تنش فراوانی در فضای خانه ما حاکم است و مادرم مدام در کمین است که پدرم به لباس ها یا غذاها وردی نخواند یا آب یا خاکی که وردی بر آنها خوانده شده توسط پدرم یا خانواده اش روی فرش یا گوشه و کنار خانه یا داخل غذا و روی لباس هایمان نریزند. آنقدر این رفتارها شدید شده که مادرم وسایل زندگی را دائماً تعویض میکند، (چون فکر میکند خانواده پدرم روی آن ها دعا و طلسم ریخته اند) لباس های مرا دور میریزد، بعضی خوراکی هایی که پدرم خریداری کرده و احساس می کند مشکوک است دور میریزد، هیچگونه آرامشی ندارم. مدام وسایلم را به خاطر این تفکرات از دست میدهم و نمیتوانم مادرم و مادرش را به هیچ شیوه ای متقاعد کنم که با وسایل و البسه من کاری نداشته باشند. خسته و درمانده ام. چه راه چاره ای می دانید؟ همین الان در حال اشک ریختنم. خواهش می کنم کمکم کنید.