سلام.ده ساله ازدواج کردم.پدرم بد اخلاق بود و همش با مامانم دعوا میکردو فحشش میداد.فکر کردم ازش راحت شدم اما شوهر خودمم بددهن از اب دراومد ولی فقط وقتی عصبانی بود فحش میداد.قرص ویخوردم باردار نشم اما سه سال پیش باردار شدم ونگهش داشتم.هم چون بهم میگفتن نازا و عذابم میدادن هم چون فکر کردم اخلاق شوهرم بهتر میشه اما بدتر شد. از اونموقع دیگه اسمم رو هم صدا نمیزنه.حیوون صدام میکنه و ترک خر.و مدام بهم فحش پایین تنه میده بدون دلیل.اصلا نمیذاشت استراحت کنم .حتی۹ ماهم بود منو فرستاد میوه بخرم .خانوادش میومدن سیسمونی ببینن.بچه به دنیا اومد.سزارین.دکتر گفت سه روز اول شیر نمیاد. نگران نباش.مامانم اومد پیشم اما شوهرم زود رفت مامان خودشم اورد از حسودی.مامانش شروع به اذیت کردنم کرد که شیر نداری وپسرم بیچاره شد و فلان.منم تحلم تموم شد روز دوم بچه رو گذاشتم اومدم بیرون.به شوهرم گفتم مامانت بره خونش تا برگردم .شوهرمم هر جفتشونو انداخت بیرون و خودشم کمک نکرد. مجبور شدم با شکم پاره از روز دوم کار کنم و پله بالا پایین برم.خیلی خودخواه و بد اخلاق و بی چشم رو هست شوهرم.کلی سیسمونی مامانم داد اینم عوض تشکرش بود.خلاصه توماه سوم شیردهی بوذم که پدرم فوت کرد و چند روز بعدم اتفاقی فهمیدم شوهرم دو سه ساله شیره و تریاک میکشه.از پیامای گوشیش خوندم. چون سه سال بود روزی دوبار صبح و شب هر بار دو سه ساعت میرفت بیرون.تا اونموقع فکر میکردم داره خیانت میکنه تا اینکه رمز گوشیشو فهمیدم و نگاه کردم پر از شماره ساقی بود و کلی پول براشون ریخته بود.ودو سه ماه قبل تو پیاماش که یادش رفته بود پاک کنه فهمیدم چی میکشه.پولاشو یا خرج کشیدنش میکنه یا هر روز واسه بچه خوراکی واسباب بازی گرون میخره.به من که میرسه پول نداره بده برم ارایشگاه یا دکتر یا چیزای دیگه.فقط سالی یه مانتو برام میخره و تمام.جای خوابشو برده جای دیگه که راحت بخوابه.حموم و استراحتش کامله و بهترین شام و ناهارم براش میپزم با وجود پسر یکساله خیلی شیطونم.حتی دستشویی وقت نمیکنم برم.همش به خودش و بچه میرسم.اما شوهرم همش میگه ریدم دهن کسی که اسم تو رو گذاشت مادر.لیاقت عن(زن) بودنم نداری.و خیلی حرفای بدتر از این که صبح تا شب بی دلیل بهم میگه و از وقتی بچه شیر میدم به جای حیوون گاو شیرده و ج.ن.ده خانم صدام میکنه.میگم بچه رو بگیر یه چیزی بخورم منم ،میگه سی سال غذا خورذی، دو سه سال نخوری نمیمیری.همش یخچالو پر از خوراکی میکنه و لم میده رو مبل و میگه برای من بیار بخورم،به بچه بده بخوره.انقدر بهشون سرویس میدم از عصر کمردرد میگیرم تا شب که بخوابم.همش خطاب بهم میگه گاو ،به بچه غذا بده،حیوون میوه پوست بکن براش ،ترک خر تند تند بهش اب بده ،حموم ببرش.انگار من پرستار بچم و اون مادرش.عین یه اشغال باهام رفتار میکنه.تا وقت میکنم میام یه میوه یا غذا بخورم میگه به بچه بده ،اون واجب تره .اما خودش عین چی میخوره اول بعد به بچه میده.سرم گیج میره ،کم خونی شدید گرفتم که قرصم میخورم فایده نداره.افسردگی ام از قبل داشتم که با اومدن بچه و بدرفتاری این عوضی بیشتر شده.منو از بچه خودم متنفر کرده.یه وقتا که خیلی فشار رومه و اذیتم بچه رو میزنم .اما پشیمون میشم و از خودم بدم میاد.هی میگم خودمو بکشم یا ولشون کنم برم بچه عین سگ زندگی کردن منو نبینه ولی نمیخوام شوهرم برنده باشه.حق طلاق دارم و ۲۵۰ سکه عندالمطالبه مهریه مه.ولی اگر بخوام جدا شم دلم میخواد هم مهرمو بگیرم هم بچه مو که بتونم از پس مخارجش بربیام.چون مامانم یه خونه کلنگی داره و یه حقوق بازنشستگی.تو رو خدا کمکم کنید .بگید چیکار کنم بهتره؟