سلام من یک دختر ۱۹ ساله هستم که خیلی به هنر علاقه داشتم ولی متاسفانه چون به حرف پدر و مادرم بیش از حد گوش دادم به هدفی که خودم دوست داشتم نرسیدم رشته دبیرستانم انسانیه و با سوابق تحصیلی از طریق رشته تجربی دانشگاه صنعتی اصفهان رشته علوم و مهندسی خاک قبول شدم اونم به اصرار پدرم ۱ ماه بعد از رفتنم به دانشگاه و محیطی که دیدم اصلا با اون چیزی که تعریف میکنن خیلی خیلی فرق داره یعنی اگه بهتون گفتن یا شنیده باشید یکی از بهترین دانشگاه های ایرانه سخت دراشتباهید و فقط اسمه درحالیکه خیلی ساختمون قدیمی و فضای خشک و بی روحی داره و از لحاظ امکانات از ۱۰۰ ... ۱۰ میدم این به کنار دوما من از اونجایی که گفتم رشتم انسانی بوده یعنی اصلا ریاضی شیمی فیزیک که دروس اصلی علوم و مهندسی خاکه من هیچ کدوم از اینارو تو دوره دبیرستانم نخونده بودم الانم که وارد همچین فضایی شدم حجم درستشون واقعا سخته خیلی سنگیه حتی خوده تجربیا هم میگن واسه ما سخته دیگه چه برسه به من که زمین تا آسمون رشته دبیرستانم فرق داشته واقعا برام سخته خیلی خیلی خسته کننده اس ولی مشکلی که وجود داره پدرم این چیز رو درک نمیکنه و فقط به موقعیت فکر میکنه اصلا حس میکنم تا ته رفتم تو لجن از بس که عصبی شدم و حس بدی دارم تو یک حالتی ام که فقط دوست دارم برم دیگه واقعا حس میکنم بریدم اهداف دیگه ای داشتم که همشون خراب شدن نمیدونم چیکار کنم هنوز انصراف ندادم خیلی گیجم اصلا نمیتونم تصمیم بگیریم لطفا کمکم کنید