با سلام من زنی ۳۷ ساله و متاهل هستم وداری دو فرزند دختر وپسر هستم دو سال پیش متوجه شدم شوهرم خیانت کرده و زبا زن شوهردار رابطه داشته و اون زن رو باردار کرده
هزاران بار جلوی من توبه کرد و روی قولش موند اما من آروم نمی شدم و از شدت عصبانیت تصمیمی غلط و بدون فکر گرفتم و تصمیم گرفتم جواب خیانت با خیانت بدم . از اونجایی که از از آبرو ریزی میترسیدم جرئت رابطه با مردی رو پیدا نکردم و میترسیدم کسی توی خیابون ببینم ولی حس انتقام از شوهرم توی وجودم خاموش نمیشد با اینکه مدام باهم جر بحث میکردیم و اون معذرت خواهی ...ولی آروم نشدم تا اینکه تصمیمی بدی گرفتم و با برادر متاهلم وارد رابطه شدم. و اونو توی عمل انجام شده قرار دادم. وبرادرم رو غرق شهوت خودش کردم و خودم انقدر به فکر انتقام بودم که چه قبل و بعدش هیچ اقدامی برای ضد بارداری نکردم و دقیقا همون مدتی که شوهرم با اون زن رابطه داشت که به مدت ۱ماه بود من همین ندت با برادرم بودم . و تا اینکه من باردار شدم از برادرم و میخواستم بچه رو سقط کنم که شوهرم فهمید من باردارم.و نتونستم بچه رو سقط کنم .چند ماه استرس کشیدم چون مطمئن بودم بچه عقب مونده هست ولی توی سونگرافی چیزی مشخص نشد و جنین سالم بود من اون بچه رو به دنیا اوردم و یک پسر سالم بود ولی کاملا شبیه برادرم بود برادرم اصلا خبر نداشت که من همچین کاری کردم و وقتی بهش گفتم شوکه شد .واومد توی بیمارستان و وقتی تنها شدیم یک کشیده محکم روی صورتم زد رفت .حالا من موندم با حس گناهی شدید . و حس آروم شده * انتقامی که همرو سوزوند و خودمم سوزوند .حالا نمیدونم همونطور که شوهرم اعتراف کرد منم اعتراف کنم برادرم چه گناهی کرده ؟! اگه اعتراف کنم قطعا زندگی اونم نابود میشه.