سلام. مادرم همش اصرار داره که من دوسش ندارم. نمیتونم مثل خواهرام صدام رو لوس کنم و خودم رو شبیه یک بچه گربه جلوه بدم. و همچنان نمیتونم مثل اونها صبح تا شب راجع به چیز های تکراری و مسخره و بی اهمیت با مادرم حرف بزنم به نظرم خیلی وقت تلف کردنه. همش به من میگن تو مارو دوست نداری از ما جدا شدی و حصار دور خودت پیچیدی. خب چیکار کنم؟ نمیتونم الکی از خودم حرف در بیارم که. قبلا بهشون روراست گفتم که حرفی نیست یا اتفاق جالبی نیفتاده اما اصرار دارن من باهاشون صحبت کنم. خسته شدم از اینکه سر همچین مسئله ای دعوا بشم. 5 روزه مادرم این مسئله رو خیلی کش میده و خیلی بیشتر از حد نرمال سرش دعوا میکنه. راهکاری دارید؟
و با وجود اینکه 17 سالمه نمیتونم تنهایی برم بیرون مغازه سر کوچه یا اینکه با دوستام بریم بیرون(حتی وقتی میگم شماها هم باهام بیاین و باهم بریم با دوستام بیرون میگن نمیشه). و مادرم داشت میگفت تا خود فوق لیسانس و دکترا هم قراره منو با ماشین برسونه! خب ینی من کی باید مستقل بشم؟ اصلا مستقل شدن رو فراموش کنید، هیچ تجربه ای از اجتماع ندارم و همش توی یه حباب نگهداری میشم. چجوری این حباب رو بترکونم؟