من حتی لایق عروسی هم نیستم. اون از زندگی قبلیم که بخاطر اعتیاد همسرم ازهم پاشید و حست عروسی رو گذاشت رو دلم. اینم از همسر الانم که میگه من عروسی نمیخوام تو اگه خیلی دلت عروسی میخواد خودت بگیر. یعنی واقعا لیاقت یه عروسی رو ندارم. نمیدونم چرا اصلا به این دنیا اومدم وقتی هیچی طبق خواسته من نیست. ای کاش لااقل یه چیز تو زندگیم جوری بود که من میخواستم. واقعا خسته شدم. ای کاش نباشم. منی که اینقدر زندگیم پوچه چرا باید زنده باشم.نمیدونم چی از بقیه کمتر دارم که اینجوری میشه. از خیلی چیزا تو زندگیم خسته شدم. حتی یه دوست ندارم که باهاش دردودل کنم. به همسرمم که میگم تهش دعواست. به هیچ کسی نمیتونم بگم.از همه دوروبریام خسته شدم. حتی از خودمم خسته شدم. حوصلا هیچ کسیو ندارم.